خاطره‌ای از شهید بهمن امیری/قسمت 26
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «هرچه درباره اسداله بنويسم کم است. يادم می‌آيد آن صدای شيوايش که همه را به خود جذب می‌کرد و آن صدا...» متن کامل خاطره بیست و ششم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

نوای اذان رزمنده ای که دل‌ها را می‌لرزاند

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «بهمن اميری» یکم فروردین سال 1345 در شهرستان نی‌ريز دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. دوران راهنمایی را در مدرسه فاطمی و دوره هنرستان را در مدرسه آب باریک شیراز گذراند. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران درآمد و عازم جبهه نبرد شد. وی پس از سال‌ها مجاهدت سرانجام 4 تیر ماه 1367 آسمانی شد.

بیشتر بخوانید: اخلاصی که پایانش وصل به یاران بود // قسمت 25

متن خاطره خودنوشت قسمت «26»: نوای اذان رزمنده‌ای که دل‌ها را می‌لرزاند

هر چه درباره اسداله بنويسم کم است چون او بنده‌ای بود که خدا انتخابش کرد و به پهلوی خودش برد و افرادی امثال من کوچکتر از آنيم که بتوانيم این انديشه را به جولان بياندازيم و درباره چنين افراد با اخلاصی که به ندای لبيک خمينی کبير، پاسخ دادند حرفی بزنيم ولی می‌توانيم اخلاق نيکويشان را الگو قرار دهيم و ما هم دنباله‌رو آنها باشيم.

يادم می‌آيد آن صدای شيوايش که همه را به خود جذب می‌کرد و آن صدايی که از ته دل بر می‌خيزد و برای سرور شهيدان عزاداری می‌کرد و واقعاً چه علاقه‌ای که به حسين عليه‌السلام داشت آن صدای شيوايی که بانک الله اکبرش که قلب انسان را تکان می‌داد...

خداوندا نظری به ما بندگان حقير و گناهکارت که شرم داريم و در خانه تو بيايم کن و ما را موفق بدار تا در راه تو همچون اسداله‌ها شهيد بشويم هر چه کوچکتر از آنم که خودم را سرباز اسلام بدانم و از خدا طلب شهادت کنم ولی خداوند ارحم الراحمين است و همانطور که علی(ع) می‌فرمايد يا سريع الرضا يعنی زود خشنود می‌شود و به بندگان خودش نظر می‌افکند و مرادشان را می‌دهد.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده