سالروز شهادت
ما انشا الله به همين زودي مرخصي خواهيم آمد ناراحت نباشيد کسي که به يادتان است اين حقير پرويز آنوش
به گزارش نوید شاهد گلستان: «شهید پرویز انوش»، دوم تیر 1344، در شهرستان گنبدکاووس به دنیا آمد. پدرش جان محمد، کشاورز بود و مادرش صغرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت.سوم اردیبهشت 1366، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای روستای باغلی مرامه زادگاهش واقع است.


نامه ای از شهید پرویر انوش
بسمه تعالي 
دعا و سلام فراوان به رهبر عظيم انقلاب امام خميني و دورد و سلام فراوان بر شهيدان راه اسلام
سلام عليکم .خدمت پدر عزيز و مهربانم سنگ ساراني چونه (بلوچي).

ضمن تقديم عرض سلام و احوالپرسي اميدوارم حال شما خوب باشد و ناراحتي عارض وجود شريف شما ايجاد نگردد و در اوقات زندگي شاد و خندان باشيد و هيچگونه ناراحتي و کسالتي نداشته باشيد.
نامه شهدا
اگر از حال اين حقير پرويز را خواسته باشيد نعمت سلامتي حاصل و جاري است و به دعاگويي وجود نازنينتان مشغول هستم. خدمت مادر عزيز و بهتر از جانم را سلام فراوان مي رسانم و آرزوي سلامت شما را از خداوند متعال خواستارم.

 خدمت خواهر مهربان مينا را سلام فراوان مي رسانم وخدمت خواهر مهربانم فرحناز را سلام فراوان مي رسانم خدمت نور ديدگانم رمضان جان و تيمور جان را عرض ديده بوسي مي نمايم. جد بزرگوار و مهربانم را سلام فراوان مي رسانم .نادر - رقيه - مرضيه - صفر - محمد - مهدي و بقيه بچه هاي ديگر را يک يک سلام و ديده بوسي مي نمايم .

خدمت غلامحسين را سلام مي رسانم همسرش فاطمه را سلام فراوان مي رسانم شوکت را سلام مي رسانم شاتوت را سلام فراوان مي رسانم -محمد علي و کوچکي ديگر را مينا را هم سلام  مي رسانم.مادر غلامحسين را سلام مي رسانم  و بقيه افرادي را که در خواندن اين نامه حضور دارند سلام مي رسانم.

باري خدمت خواهر صديقه اگر نزد شما هاست  سلام گرم مي رسانم و اميدوارم صحيح و سالم باشند و خدمت خواهزاده کوچکم مهدي و حجت الله سلام و ديده بوسي مي نمايم.
باري اگر از دادخدا آدرس دقيق داريد برايم بنويسيد تا برايش نامه بنويسم.
ما انشا الله به همين زودي مرخصي خواهيم آمد ناراحت نباشيد کسي که به يادتان است اين حقير پرويز آنوش   دهم دی ماه 1365

به اميد ديدار اين جا جاي با صفايي است اما اين چند قطعه شهر را هنگامي نوشتم که داخل سنگر در حال درازکش بودم و با دشمن درگير بوديم(يعني با هواپيما)

نوشتم نامه اي از برگ انگور                         شدم پاسدار وظيفه از وطن دورر
به دريا ميروم با سيل کشتي                           به صحرا مي روم با کوله پشتي
به صحرا ميروم پشنم نفنگ است                   که همراه تفمگ بيل و کلنگ است
مسلسل را نهادم بر سر دوش                         که صدام ميدويد مانند خرگوش 
مسلسل لوله خودکار دارد                             گهي تک تير گهي رگبار دارد
مسلسل من جوانم کار دارم                           جوانم آروزهاي بسيار دارم
چه کنم چاره ديگر نيست مرا                       يک بلبل مست در قفس نيست مرا       
منبع معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرنده فرهنگی شهدا
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده