این وصیت نامه شهید «حجت ااسلام و المسلمین سید حسن شاهچراغی» است که در لحظه های آخر قبل از شهادت نوشته است ماجرای این وصیتنامه به همراه اصل آن را می خوانید.

شهید «شاه چراغی» در لحظات قبل از شهادت چه وصیت کرد + دستخط


پرواز در پرواز

حجت الاسلام و المسلمين شيخ فضل الله محلاتي نماينده محترم حضرت امام خميني (ره)در سپاه به همراه 40تن از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، مسئولين قوه قضاييه، اساتيد حوزه علميه و ديگر مسئولين در روز 64.11.30 در فرودگاه مهرآباد تهران حضور پيدا كردند تا براي عزيمت به منطقه عملياتي والفجر 8 و ديدار با حماسه آفرينان اين عمليات عازم اهواز شوند.

اما به دلايل مختلف از آن جمله بدي آب و هوا و وضعيت قرمز منطقه پرواز لغو گرديد و قرار شد روز يكم اسفند پرواز انجام شود.

خبر لغو پرواز از هواپيماي مسافربري به اطلاع تبليغات جبهه و جنگ قرارگاه كربلا رسيد و برنامه هاي درنظر گرفته شده براي اعزام نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و مسئولين به منطقه عملياتي و يگانها لغو گرديد.

فرداي آن روز پنجشنبه یک اسفند ماه 1364 به همراه مسئولين تبليغات جبهه و جنگ عازم فرودگاه اهواز شديم. در فرودگاه اهواز شهيد صياد شيرازي و يكي از مسئولين وزارت سپاه را ملاقات كردم . آنان منتظر آمدن هواپيماي مسافربري براي عزيمت به تهران بودند. خبر حضور شهيد محلاتي و نمايندگان و مسئولين را به اطلاع آنها رساندم .مسئولين فرودگاه زمان نشستن هواپيماي مسافربري را ساعت 12:30 اعلام نمودند. پس از دقايقي برج مراقبت فرودگاه اعلام كرد هواپيما در 20 كيلومتري اهواز در حال كم كردن ارتفاع مي باشد.درست در همين زمان وضعيت قرمز اعلام گرديد. نگراني شديدي بر همه ما وارد شد. سيستم رادار منطقه حضور دو هواپيماي جنگي را در آسمان اهواز اعلام نمود. ساعت 12:30 دقيقه كه زمان اذان ظهر روز پنج شنبه یکم اسفند ماه 1364 بود، برج مراقبت اعلام كرد هواپيماي مسافربري از صفحه رادار محو شد. همه ما مضطرب و ناراحت بوديم .

شهيد صياد شيرازي از هوانيروز منطقه درخواست يك بالگرد نمود. پس از نيم ساعت يك بالگرد به فرودگاه اهواز آمد و شهيد صياد شيرازي عازم منطقه رامين گرديد و ما در فرودگاه لحظه شماري مي كرديم . پس از يك ساعت گشت زني و تلاش بالگرد هوانيروز مشخص گرديد هواپيماي مسافربري حامل شهيد محلاتي و مسئولين در 10 كيلومتري جنوب رامين مورد هدف هواپيماهاي جنگنده عراقي قرار گرفته و سقوط كرده است .پس از اعلام سقوط هواپيماي مسافربري نيروهاي امداد به سمت منطقه رامين حركت كردند و ما هم عازم آنجا شديم . بعد از يك ساعت و نيم تلاش به محل سقوط هواپيما رسيديم .

فاجعه عظيمي رخ داده بود. هواپيماي مسافربري و چهل سرنشين آن در بيابان متلاشي و پراكنده شده بود.يكي از معجزات و الطاف الهي منفجر نشدن و نسوختن هواپيما بود.پيكر شهدا در بين لاشه ها، آهن پاره ها و صندلي هاي هواپيما قرار داشت بطوري كه امكان خارج كردن آنها بدون امكانات وجود نداشت .روستاييان اطراف و عشاير منطقه با تراكتورهاي خود كه مجهز به سيم بكسل بود، به كمك آمدند.

با كمك مردم و بكارگيري تراكتور و سيم بكسل ها بخش عمده اي از پيكر شهدا كه قابل شناسايي بودند جمع آوري شد. هواپيماي مسافربري مورد اصابت كاليبرهاي هواپيماي جنگنده عراقي قرار گرفته بود و موشك به آن شليك نشده بود و به همين دليل هواپيماي مسافربري منفجر نشده و آتش نگرفته بود. البته بعدها مشخص شد هواپيماهاي جنگي عراقي خلبان و سرنشينان هواپيماي مسافربري را تهديد كرده و مي خواستند هواپيما را به عراق منتقل كنند كه با مقاومت خلبان و سرنشينان مواجه مي شوند و پس از آن هواپيماي مسافربري را مورد اصابت كاليبرهاي خودشان قرار مي دهند. بعد از ظهر جمعه دوم اسفند ماه 1364 به تبليغات جبهه و جنگ اهواز برگشتيم و بلافاصله با منزل پدر شهيد شاهچراغي در دامغان تماس تلفني گرفتم . حجت الاسلام سيد رضا تقوي ، سيد علي شاهچراغي ، شيخ حسن واحدي و... در منزل حجت الاسلام والمسلمين سيد مسيح شاهچراغي پدر بزرگوار شهيد شاهچراغي بودند.

يكي از دوستان به نام تقوي اظهار داشت پيكر شهدا به دامغان منتقل شده است و برابر وصيت نامه قبلي شهيد موسوي دامغاني، قرار است پيكر مطهر ايشان به قم منتقل و در حرم حضرت معصومه (س ) به خاك سپرده شود، اما نسبت به محل دفن شهيد شاهچراغي تصميم گرفته نشده زيرا هيچگونه وصيت نامه اي از اين شهيد نداريم و نمي دانيم چه كنيم . خبر پيدا شدن وصيت نامه شهدا و مشخص كردن محل دفن شهيد شاهچراغي را اعلام كردم . حجت الاسلام والمسلمين سيد رضا تقوي گوشي تلفن را از آن برادر گرفت و از من سؤال كرد: «آيا شهيد شاهچراغي نسبت به محل دفن خود مطلبي نوشته است يا خير؟» پاسخ دادم : «آري نوشته است كه اگر من شهيد شدم ، پيكرم را در كنار قبور شهداي دامغان به خاك بسپاريد».اين خبر موجب خوشحالي آنان شد و خانواده شهيد شاهچراغي از بلاتكليفي خارج شدند. روز بعد عازم تهران شدم و در بين راه در شهر انديمشك خبر پيدا شدن وصيت نامه اين دو شهيد را به روزنامه كيهان دادم . دو روز بعد به دامغان رسيدم و وصيت نامه هاي غرقه به خون شهدا را در مراسم باشكوهي كه در مسجد جامع اين شهر برگزار شده بود، تحويل خانواده هاي داغديده آنها دادم .

خاطره اي از سرتيپ دوم پاسدار محمد علي آسودي


شهید «شاه چراغی» در لحظات قبل از شهادت چه وصیت کرد + دستخط

در اینجا متن وصیتنامه شهید «شاه چراغی» را می خوانید :

اينجانب سيد حسن فرزند سيد مسيح شاهچراغي با آرزوي شهادت براي خويش و پيروزي براي اسلام و انقلاب اسلامي بنا بر وظيفه اسلامي وصيت نامه خود را به اختصار مي نگارم .

با اعتقاد راسخ به وحدانيت خداوند و حقانيت معاد و بهشت و جهنم وكليه اصول و فروع دين شريف اسلام، خداوند را سپاس مي گويم كه توفيق داد تا سربازي حقير براي اسلام و جمهوري اسلامي باشم وپيروي كوچك براي رهبر بزرگ انقلاب اسلامي امام خميني.

لحظه اي از عمرم از دوران تكليف نگذشته مگر اينكه در انديشه تعالي اسلام و گسترش مكتب جعفري بودم. گر چه درعمل ضعف ونقص فراوان داشته ام واز آنچه را كه در پيشگاه خداوند انجام داده ام جز شرمساري و خجلت چيزي نمي بينم. مطمئنم اگر فضل ورحمت الهي شاملم نشود ، شايسته بدترين عذاب ها و عقاب ها مي باشم .خداوندا از تو مي خواهم شهادت نصيبم كني تا شايد در خيل پر بركت شهيدان و صفاي روح آنان عفو بهره ا م گردد ويا از بدرقه خالصانه هزاران مسلماني كه در تشييع جنازه شهيدان مشاركت مي كنند وآثار پر بركتي كه اين خونها دارد، ذره اي هم هديه من باشد و موجب نجات اين روح آلوده و اين جان وابسته گردد . پروردگارا مرا و خاندانم را و دو ستانم را با شهادت من سرفراز فرما.شادمانم كه از اموال دنيا چيز فراواني ندارم. كتا بهايم را به كتابخانه ي حسينيه حضرت ابوالفضل بدهيد تا مورد استفاده عام قرار گيرد .

اثاثيه خانه در اختيار همسرم باشد. ازبقيه حداقل 5ماه روزه برايم سفارش دهيد و احتياطاً چند ماه نماز. هركس ادعاي طلبي كرد در حد مقدور تأمين نماييد. وصي من پدر بزرگوار من عالم عامل آقاي سيد مسيح شاهچراغي است كه به شيوه مذهب و عرف آشنايند و هر چه مصلحت ديدند عمل مي كنند. دوست دارم فرزندانم براي اسلام تربيت شوند ودر صورت امكان در حوزه ي علميه درس بخوانند تا شايد خطّّ صالح عاملي براي نجات من از اين همه گناهان دست و پاگير باشند و خدمتگذاراني پاك و فداكار براي اسلام وانقلاب.

از برادران و خواهران وپدر و مادر و همسر وفادار و مؤمن خود مي خواهم كه مرا حلال نمايند و از كوتاهي هايم بگذرند و هيچگاه ازدعاي خيرشان بي نصيبم ننمايند.مرا در جمع شهيدان شهر دامغان دفن كنيد تا از دعاي مردم شهر بهره برم و نشانه اي باشد بر اينكه جز خدمت قصدي نداشته ام و جز سر بلندي و ايمان محكم و ترقي براي دامغان چيزي نمي خواهم .امروزي كه سطور را مي نويسم در دل نسبت به هيچ كس و هيچ گروه جز ملحدان و منافقان آدم كش و دشمنان اسلام احساس رقابت و حسادت وناراحتي نمي كنم و اگر حقي بر كسي داشته ام از آن مي گذرم؛ باشد كه آنان نيز براي خدا نسبت به من بگذرند و دعايشان را براي من بفرستند.

سيد حسن شاهچراغي

اول اسفند ماه 1364

منبع: نرم افزار چند رسانه ای شهید «حسن شاه چراغی»

انتهای پیام/ز

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده