هر روز یک شهید شاخص
در شب نیمه شعبان بود که در عالم رویا جوان لاغر اندامی را با لباس سفید در حالی که شمشیری به دست حمایل به گردن و سینه قرار داده بود و دیدم مردم دور ایشان جمع و ازدحامی بود و می گفتند این شخص حضرت امام زمان عجل الله می باشند


زندگینامه

شهید هادی علی مازندرانی

فرزند مهدی

تاریخ تولد 1338

تاریخ شهادت 30/3/60

نحوه شهادت ترور به دست منافقین و به صورت درگیری تن به تن یک نفر با عده زیاد منافقین

خلاصه ای از زندگی شهید

اینجانب منصوره حاج اکبر زاده مادر شهید

نامبرده فوق در اواخر سال 1337 بود که احساس کردم برای چهارمین بار مادر می شوم. درست در شب نیمه شعبان بود که در عالم رویا جوان لاغر اندامی را با لباس سفید در حالی که شمشیری به دست حمایل به گردن و سینه قرار داده بود و دیدم مردم دور ایشان جمع و ازدحامی بود و می گفتند این شخص حضرت امام زمان عجل الله می باشند و بحمدلله ظهور فرمودند. در همین حال دیدم که آن حضرت به طرف من آمدند و گفتند چرا کنار می روی؟ گفتم آقا جون من می ترسم. فرمودند نترس به شما کاری ندارم و در همین حال و احوال که بودم بیدار شدم و بسیار گریه کردم که چرا دامن ایشان را نگرفتم در هر صورت یکی دو روز بعد به اتفاق خانواده به منزل دایی ام که خدا رحمت کند ایشان را، مرد بسیار متقی و پرهیزکاری بودند رفتیم و جریان خوابم را برای ایشان بازگو کردم.

ایشان بسیار خوشحال شدند و در حالی که خانواده خودشان هم حضور داشتند گفتند این خواهرزاده من با این خوابی که دیدند اگر صاحب فرزندی شوند انشاءالله پسر است و هروقت به دنیا آمد چون اسم پدرش مهدی است نام او را هادی بگذارید که البته پس از وضع حمل همین کار را هم کردیم و به قدری خیر و برکت در زندگی ما فراهم شده بود که حتی اطرافیان و اقوام هم از آن بهره بردند و پس از به عرصه رسیدن این پسر و طی مدارج تحصیلی از مقطع کلاس های متوسطه با قم هم ارتباط داشت و همه ما همه انواع جزوات و نامه ها توسط پست برایش ارسال می شد و به خانواده هم جهت مطالعه آنها توصیه می کرد و همیشه به کمک همسایه می رفت و در آن روزهای بحرانی به خانه های اهل محل نفت می رساند و خیلی مورد محبت دوستان و همسایه ها بود و اوقات عصر و شب را هم در مساجد تجریش (حجت گیاهی) و حسینیه ها و مساجد قائم چندر و مسجد خیابان حکمت که مرحوم حجت الاسلام ساوجی و گاهی هم حضرت حجت الاسلام کروبی نماز می گذاردند مشغول بود و همکاری می کرد.

از طرفی با تشریف فرمایی حضرت امام به نوفل لوشاتو و بعدها هم که به ایران تشریف فرما شدند به اتفاق جناب کروبی و مرحوم ملکی در جریان امر و در تمام لحظات فعال و حاضر بودند. البته در آن گیرودار همکاری با افراد امام خمینی هم مشغول بود که باز هم پس از دستور حضرت امام به جناب کروبی برای سازمان دادن به بنیاد شهید انقلاب اسلامی خیلی فعال و شبانه روز در خدمت بود و حتی همه شب ها تا دیروقت در اقامتگاه حضرت امام در جماران در حضور آقایان بزرگوار دیگر و مرحوم حاج احمدها و جناب انصاری گزارش کارهای انجام نشده و دستورات کارهای بعدی را می گرفت و در بنیاد شهید هم مسئول امور شهدای شهرستان ها را به عهده داشت.

روزهای بحرانی را مرتب پشت سر می گذاشت و بالاخره در آخرین روز خرداد 1360 روز جمعه سی ام در یک درگیری مسلحانه با منافقین کوردل روبرو شد و دو نفر از همراهان او از معرکه خود را به در بردند و این جوان تا آخرین رمق مقاومت و بدنش به دست آن از خدا بی خبران سوراخ سوراخ و به طرز فجیعی به شهادت رسید.

توضیح آنکه محل درگیری جلوی شرکت نفت در تقاطع حافظ و بعد از آن هم جسد نیمه جانش را به بیمارستان فیروزگر انتقال دادند که آن هم خود داستان غم دیگری دارد که چه کردند.

 

منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامورایثارگران تهران بزرگ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده