نوید شاهد - برش چهارم کتاب "جرعه آخر" روایت میکند: مادر گفت؛ از صبح که درِ خونه رو پشت سَر خودت میبندی و بیرون میری تا نیمههای شب که به خونه برمیگردی، همهاش دلهره دارم. یداله به قاب عکسی که کنار چراغ گردسوز روی طاقچه قرار داشت نگاه کرد و گفت: نگران نباش. توی این شهر کسی نمیتونه به من بگه، بالا چشمت ابروست.