نوید شاهد - در قسمتی از کتاب "طلایهدار لالهها" که زینب خزایی زندگینامه شهدای روستای قپچاق در آن روایت میکند، میخوانیم: «صدای اذان برای او، صدای جدا شدن از همه دل مشغولیها و دلبستگی ها بود و در هر مکان و هر شرایطی به اقامه نماز اول وقت می پرداخت.»
از شهید "مهدی بزلی" نقل شده است: «زمانی که تصمیم به جبهه رفتن را می گیرد با مخالفت خانواده روبرو می شود و خانواده به شرط اینکه ازدواج کند میتواند به جبهه برود. مهدی تصمیم میگیرد ازدواج کند و از این طریق به جبهه برود.» در ادامه خاطره خواندنی از شهید را میخوانید.
پدر شهید «ابوالفضل امینی راد» می گوید: دو شب قبل از شهادتم پسرم خوابش را دیده بودم و آرام و قرار نداشتم منتظر برگشت علی بودم چون دوستانش از منطقه آمده بودند
پدر شهید «ابوالفضل امینی راد» می گوید: ابوالفضل به من گفت: اگر شما این برگه بسیج رو امضا کنی که من فقط دو ماه منطقه برم. دیگه قول می دم حرفی از منطقه و جبهه نزم و به ازدواج برسم.
همرزم شهید «محمود شیخ لو»: خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم یه حسی بهت دارم. چه حسی؟ به دلم افتاده تو خیلی زودتر از ماها شهید می شی. بچه ها هم زیادی پیاز داغش رو زیاد کردند. ما لیاقت این همه لطف و تعریف رو نداریم.