نوید شاهد - در كنار يک تريلی ايستادم تا هوا تاريک شود. راننده تريلی آمد و پس از صحبت تا سه راه تقی آباد ورامين رساند از آن جا تا قرچک را تنهایی آمدم در نزديكیهای پليس قرچک به بيراهه زدم و با سختی از نيزارها به خانه آمدم. من با شنيدن اين كار بسيار وحشت كردم به عباس گفتم: پسر تو با چه دلی اين كار را كردی... ادامه این ماجرا را در نوید شاهد بخوانید.