روایتی خواندنی از شهید «رضا استاد فیضی» منتشر شد؛
او بارها با ما به کمیته می آمد و علاقه داشت درب کمیته نگهبانی بدهد و گاهی دو ساعت با من و یا دیگر دوستانم نگهبانی میداد و مقداری از آن وقت را اسلحه به دوش می گرفت و قدم می زد. بطوری که هر وقت خبر شهادتش را به هر کدام از دوستانم و همکارانم می دادم ، همان کودکی را بیاد می آوردند که ساعتها اسلحه به دوش می انداخت و جلوی درب کمیته نگهبانی می داد. و از خبر شهادتش بسیار متأثر می شدند.