نوید شاهد سمنان - صفحه 133

آخرین اخبار:
نوید شاهد سمنان
گردآورندگان: سرکار خانم ها هاجر رهایی، زری خطیبی فر، ربابه خطیبی فر، زهرا خالصی

نوازشگران جان (دفتر چهارم) داستان های ایثار و شهادت

در حالی که ؛ به شدت می خندید ، گفت : تو با آب انار وضوگرفتی . از تعجب ، چشمهایم گرد شده بود . گفتم رمضانعلی ! من با آب وضو گرفتم . با آب . در حالی که ؛ بر شدت خنده اش افزوده شده بود ، گفت : حجت ! توا سم این روستا را می دانی چیست ؟ گفتم : خوب آره روستای انار . گفت: مگه تو با آب این روستا وضو نگرفتی ؟ گفتم : بله دو بار گفت : خوب ، حالا دیدی تو با آب انار وضو گرفتی . من تازه متوجه منظورش شده بودم با او شروع به خندیدن کردم
شهید احمد کارایی

بي ترديد و تزلزل نداي محبت ترا پاسخ دادند!

خدايا! ياريم ده تا از آن كساني باشم كه سرخودش را به پيشگاه تو عرضه داشته
شهید عباسعلي الله‌دادي

حساب و کتاب و قبر و صراط و میزان حق است

هنوز دير نشده برگرديد توبه كنيد و گذشته را جبران كنيد كه خداوند براي توبه‌كنندگان واقعي تواب و غفور و رحيم است.
شهید عبدالمحّمد فرخی

اگر از من خطایی دیده‌اند حلالم کنند!

اگر برایم حجله زدید، این را هم بنویسید از تمامی مردم سمنان تمنا دارم اگر از من خطایی دیده‌اند حلالم کنند». آرام شدم. انگار آتش درونم فروکش کرد. رفتم سراغ شیرآب. وضو گرفتم و با آرامش نماز خواندم. تحمل مصیبت برایم راحت شد.
شهید ابوالفضل فرخ منش

تلاش برای یادگیری قرآن در خاطرات شهید ابوالفضل فرخ منش

ز نهضت سوادآموزی کامیاران یک سری کتاب‌های نهضت را تهیه کردم. ده پانزده روزی با او کار کردم. خیلی علاقه نشان می‌داد در مدت کوتاهی خواندن قرآن را یاد گرفت.
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین ترنجی

وظیفه اش همین بود

وقتی اومدیم تو این خونه خواب دیدم میگه مامان من درها رو باز کردم . اومدم کمک تون کنم . تو خواب فکر میکنم داره با ما زندگی میکنه . بچه ی خوب ومودب وآقایی بود . خیلی به ما محبت می کرد .
گردآورندگان: سرکار خانم ها مریم طنانی، فاطمه نوروزیان، فاطمه بختیاری، معصومه نوروزیان

نوازشگران جان (دفتر سوم) داستان های ایثار و شهادت

می خواستند برایش دستی بالا بزنن. ولی قدرت الله نمی پذیرفت. او می گفت: این شیطونه. ما را برای خالی کردن جبهه وسوسه می کنه. نباید گولش را بخوریم. هر جا که قسمت باشه، خدا خودش درست می کنه.
مناجات شهید سید جلال کیاء

مرا به کاری که فردا از من باز می خواهی بگمار

بارالها! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به زيور صالحين و زينت متقين در گسترانيدن عدل و فرو بردن خشم آراسته فرما! آنچنان كن كه كارهاي نيك اگر چه در سخن و عمل زياد باشد د ر نظرم كم و كارهاي نامطلوبم اگر چه در بيان و عمل اندك باشد افزون جلوه كند و اين را با استقامت در طاعت و التزام جماعت و ترك اهل بدعت و به كار بستن رأي درست به كمال برسان!
شهید جواد الله بخش

پیروی از ولایت فقیه در وصیت نامه شهید جواد الله بخش

به ولايت فقيه اعتماد كنند و گوش به فرمان اين قلب امت، اين رهبر عاليقدر، باشند. آنچه مي‌گويد عمل كنيد كه نجات شماها در اين است و كمك كنيدتا جايي كه امكان دارد از گرفتن ختم و مجلس ترحيم خودداري كنيد و خرجي را كه براي مجلس اين حقير مي‌خواهيد بكنيد آن را به حساب جنگ و جنگ‌زدگان بگذاريد.
شهید عباسعلی فدوی

شاید دیگه برنگردم حلالم کنید!

به نماز اوّل وقت و رفتن به مسجد سفارش کرد. به شوخی یا جدی گفت: «شاید دیگه همدیگه رو نبینیم. من رو حلال کنین
گردآورنده: محمد علی غریب شائیان

نوازشگران جان (دفتر دوم) داستان های ایثار و شهادت

در یک آن صدای عمو در گوشم پیچید . به دنبال صدا می گشتم . ناگهان چند نفر زخمی دیدم . با عجله خودم را به آن ها رساندم . عمو لبخندی بر لب داشت . مرا تنها رها کرد و خود به سوی آسمان ها پر کشید .
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین بابایی

شهادتش را تبریک گفتم

من هم که اطلاع نداشتم ووقتی شنیدم ، همون جا نشستم روی زمین وبیهوش شدم . خانم ها گفته بود . این مادر شهید حسین هست . چرا زودتر بهشون خبر ندادن ، الان اگر سکته میکرد چی ؟ هنوز نماز عشاء رو نخونده بودیم که خبر دادند ومن وآوردن خونه . به خواهر وبرادرهاش که تو خونه بودند گفتم وهمه شروع کردند به گریه کردن . برادرشهید تو ورامین خیاط بود وهمراه عموش اومد . پدرش هم نیمه شب اومد خونه .
شهید ابوالفضل کسائی

بي نيازم كن از كاري كه مــرا از عبادت و بندگي ات باز مي دارد!

خدايا! مرا به كاهلي و سستی در بندگي ات و كـــوري و گمراهي در راهت گرفتار مكن .
شهید حمید رضا اکرم

توصیه به حفظ ایمان و تقوا در وصیت نامه شهید حمید رضا اکرم

به قرآن توجه كنيد. راضي نشويد كه روز قيامت قرآن در نزد خدا از ما شكايت كند. هر روز لااقل چند آيه بخوانيد بر شما باد نماز. پيوند خود را با خدا قطع نكنيد و هيچ‌گاه نااميد نباشيد. اي جوانان، نكند در رختخواب ذلت بميريد كه حسين(7) در ميدان نبرد شهيد شد. اي جوانان، مبادا در غفلت بميريد كه علي(7) در محراب عبادت شهيد شد، مبادا در حال بي‌تفاوتي بميريد كه علي‌اكبر[1] حسين در راه حسين(7) و با هدف شهيد شد. مادران، مبادا از رفتن فرزندان‌تان به جبهه جلوگيري كنيد كه فرداي قيامت در محضر خداوند نمي‌توانيد جواب زينب را بدهيد كه تحمل 72 شهيد را نمود.
شهید مصطفی فدائی

اهمیت به نماز جماعت در سیره شهید مصطفی فدائی

پیش از آنکه مصطفی بیاید، ما فقط ظهرها نماز جماعت داشتیم. کم کم نمازهای مغرب و عشا هم جماعت شد و بعد از مدتی نمازهای صبح هم همین طور. رفتارش طوری بود که بدون اینکه به کسی تکلیف کند، بچّه ها می‌فهمیدند باید چکار کنند.
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین اشرفی

مهر مادری و عشق به فرزند در خاطرات مادر شهید حسین اشرفی

گفت ، مامان دیگه نمیخوام بهت دورغ بگم . من دارم میرم جبهه . من هم شروع کردم به گریه . گفت ، مامان انقدر بی تابی کردی که از همسایه ها هم خداحافظی نکردم . میگفت ، اگر بلد بودی و میومدی شاهرود . میدیدی که مادر ها چون بچه هاشون از ماشین جا موندند گریه میکنند اونوقت تو برای رفتنم گریه میکنی . بهش گفتم ، برو پسرم خدا به همراهت . کاپشن پدرش و پوشیده بود ولی براش تنگ شده بود . خیلی خوش و قد وبالا شده بود . همسایه نبودند که خداحافظی کنه . من هم گریه نکردم . بغلش کردم و رفت .
شهید یحیی اکبر نژاد

سفارش به حفظ اتحاد و انسجام مردم در وصیت نامه شهید یحیی اکبر نژاد

اتحاد و انسجام خود را حفظ كرده و هرگز اين همبستگي را از بين نبريد، چون اتحاد رمز پيروزي شماست و اگر اين اتحاد شما از بين برود، بين شما تفرقه خواهد افتاد و اين را بدانيد هرجا كه تفرقه‌اي باشد آنجا نه اينكه به پيروزي نهايي نمي‌رسد، بلكه باعث شكست خواهد شد و نابود مي‌شود
شهید احمد (عباس) فخاریان

امر به معروف و نهی از منکر در سیره شهید احمد (عباس) فخاریان

گفت:«وظیفه به من حکم می‌کنه که بهشون تذکر بدم». هرکاری کردم قبول نکرد. رفت و با آنها صحبت کرد. نمی‌دانم ترسیدند یا واقعاً پشیمان شدند. حرف‌های عباس را قبول کردند. چون چند دقیقه بعد بساطشان را جمع کردند.
گردآورنده: محمد علی غریب شائیان

نوازشگران جان (دفتر اول) داستان های ایثار و شهادت

مسعود ، ساجد اسکندری را بالای سر خود دید . با نگاه خسته اش لبخندی زد . ساجد روی هر دو پا نشست . خیلی عجله داشت رزمندگان در حال پیشروی بودند . او باید به دیگر رزمندگان می پیوست . از طرفی هم نیمتوانست مسعود را با چنین حالی رها سازد . بند پوتینش را باز کرد و آن را محکم به رگ بالای محلی که تیر خورده بود بست ، به مسعود گفت : « همین جا بمان ، الان بچه های امداد از راه می رسند .
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن مرواری

دستهایی که از سرما کبود شد/ سری که با تركش گلوله تانك رفت

جنبشی ها رو خودتون میدونین که یه عده ی خاص بودند که بر علیه انقلاب تظاهرات کرده بودند . این ها شبانه پاسدار بودند و خدا شاهده یادمه که شب های زمستون با چوب دستی تو خیابانها نگهبانی می دادند . حتی وقتی بهش فکر میکنم ، بغض گلوم و میگیره صبح وقتی برمیگشت تمام صورت و دستهاش از کبودی سرما سیاه شده بود . ولی با این وجود هیچ وقت گله و شکایتی نداشت . خیلی پسر خوب و کامل و با ایمانی بود . دبیرشون میگفت ، اگر این ها نبودند تمام دبیرستان و جنبشی ها گرفته بودند .
طراحی و تولید: ایران سامانه