خاطره خود نوشت

خاطره خود نوشت
خاطره خودنوشت شهید نظری (2)؛

جاده ای نا امن

شهید عبدالرضا نظری در دفتر خاطرات خود می نویسد: پليس راه گفت: چون جاده ناامن است بايد ساعت 8 چون دستور است حرکت کنيد و از ساعت 5 بعد از ظهر تا ساعت 8 صبح تمام جاده چون زير دست زده انقلاب و کومله و دمکرات بود ناامن بود و کسي را نمي گذاشتند عبور و مرور کند

خاطره خودنوشت شهيد عباس کشاورز دوست (1)

شهيد عباس کشاورز دوست در دفتر خاطره خود می نویسد: با عرض سلام و با درود به رهبر کبير انقلاب و با درود به امت شهيد پرور انقلاب اسلامي ايران و با درود به روان پاک شهيدان و رزمندگان اسلام و با درود به مجروحان و معلولان ، خاطرات خودم را شروع مي کنم .
شهادت 21 خرداد ماه؛

سجده ی شکر / خاطره ی خودنوشت شهید غلامرضا حکمتی

در آن خاکريز پوست کاغذ و سياهي ديده بود در همان لحظه ما صداي پچ پچ گشتي ها و کمين عراقي را شنيديم و صدا هر لحظه بلندتر مي شد ما چون دوربين نداشتيم تقريباً دير متوجه شديم ولي با همه ي اين ها موقعيت را بهتر ديديم که سريعتر از منطقه دور شويم چون ما در يک سطح مسطح بوديم .
سالروز شهادت؛

خاطره خود نوشت شهید عوض میر غفاری / خاطره ای فراموش نشدنی

مهتاب دل آرا تازه از پشت کوه سر کشيده بود و همه جا را فرا گرفته بود نسيم ملايم تابستانی از لابه لای شاخسار درختان بلوط می وزيد و انسان را خاطرنشان می کرد . صدای دلنواز بلبل و قناری و ديگر پرنده های زيبا آدم را متوجه خود می کرد . آری انسان در آن حالت خداي خود را مي ديد .
خاطره خودنوشت از شهید نصرالله ایمانی (4) /

در محاصره يک دانهِ خرما را پنج قسمت می کرديم/ جنایات بعثی ها در سوسنگرد

در ميان راه کاظم فتاحي را ديدم که حالتي غمگين داشت قدمهاي سنگيني را بر مي داشت . قيافه ها هرگز به انسان شبيه نبود تمام هيکلمان زير خاک شده بود کمي که راه آمديم ديدم يکي از برادران روي زمين افتاده و سر ندارد از روي حسرت به او نگاه کردم و دو دست و پا هم آنجا بود بعد کاظم گفت: (بيا غصه نخور اين احمد است که مي گفت: دوست دارم مثل حسين شهيد شوم عاقبت همين طور شد بي سر شهيد شد)

خاطره خودنوشت شهید محمد علی برزگر (2) / شهادتت مبارک برادرم

ساعت دو نصف شب بود که فرمانده آمد گفت: بلند شويد آماده باش، صد در صد قرمز، بچه ها در محاصره هستند شما اين جا خوابيده ايد...
طراحی و تولید: ایران سامانه