نوید شاهد- « جلوتر آمد و دستش را روی شانه ام گذاشت و با لحنی صمیمانه گفت: «اکبر حواست رو جمع کن پول و تنهایی و خرید، وسوسه ات نکنه! تا بوده، بازار محیط خیلی سالمی نبوده. مواظب باش فریبت نده. پولی که دستته پیش تو امانته. سروکارت با پوله پس خیلی مراقب باش. البته من تو رو میشناسم و میدونم پسر خوبی هستی اما اینها را از باب تذکر میگم.»در ادامه خاطره ای از همکار شهید «عظیم محمدي زاده» را بخوانید.