همسر شهید «سید ابراهیم سیادت» نقل میکند: «یک شب وقتی بچّهها را خواب کردم. ترس بر من غالب شد. لحظه به لحظه بیشتر نگران میشدم. ناگهان سیدابراهیم را در کنار خودم دیدم. در بیداری کامل بودم. با او مشغول صحبت شدم مثل گذشته. گفت: هیچوقت نترس. من همیشه با شما هستم.»