خاطرات شهید یدالله عبدالشاهی

خاطرات شهید یدالله عبدالشاهی
قسمت دوم خاطرات شهید «یدالله عبدالشاهی»

هنوز لذت مناجاتش را از یاد نبرده‌ام

هم‌رزم شهید «یدالله عبدالشاهی» نقل می‌کند: «نمازم را تمام کردم، یدالله هنوز توی قنوت بود. اشک پهنای صورتش را خیس کرده بود. با تضرع و التماس پشت سر هم می‌گفت: اللّهُمَّ ارْزُقْنا توُفیقَ الشَّهادَهِ فی سَبیلِکْ. همیشه دعای دستش این بود؛ هنوز لذت مناجاتش را از یاد نبرده‌ام.»
قسمت نخست خاطرات شهید «یدالله عبدالشاهی»

جنگ تمام بشه می‌رم فلسطین!

خواهر شهید «یدالله عبدالشاهی» نقل می‌کند: «گفت: دکتر می‌خواست دستم را قطع کنه. مادر گفت: کاش قطع می‌شد تا دیگه جبهه نمی‌رفتی! یدالله گفت: بدونین اگه دو تا دست‌هام هم قطع می‌شد، باز هم می‌رفتم. مادر گفت: پس باید دعا کنم جنگ تموم بشه! یدالله بدون معطلی جواب داد: اون وقت می‌رم فلسطین!»
طراحی و تولید: ایران سامانه