خاطرات شهید علی اکبر ابراهیمی

خاطرات شهید علی اکبر ابراهیمی
قسمت پنجم خاطرات شهید «علی‌اکبر ابراهیمی»

شهادت انتخاب است نه اتفاق

شهید «علی‌اکبر ابراهیمی» نقل می‌کند: «چشمانش برق خاصی داشت. شاد و رضایتمند بود. انگار او را قربانی کرده بود، قربانی برای خدا. گفت: خودش می‌خواست شهید بشه. امانت می‌بایست به صاحب اصلی‌اش برمی‌گشت، این‌طور بهتره. او انتخاب شده بود. شهادت انتخاب است نه اتفاق.»
قسمت چهارم خاطرات شهید «علی‌اکبر ابراهیمی»

آب نبود، اما خدا بود

شهید «علی‌اکبر ابراهیمی» در خاطراتش می‌نویسد: «دوازده روز در خط پدافندی بودیم. آب کم بود؛ خیلی کم. فقط برای وضو گرفتن آب داشتند. آب نبود، اما خدا بود. یاد خدا، درک خدا، عشق به خدا در دل‌ها موج می‌زد. موجی عظیم که هیچ عاملی باعث خشکیدن آن نمی‌شد.»
قسمت سوم خاطرات شهید «علی‌اکبر ابراهیمی»

نگاهش پر از التماس بود؛ التماس دعا برای شهادت

هم‌رزم شهید «علی‌اکبر ابراهیمی» نقل می‌کند: «گفت: ابوالقاسم! چشمم که به بچه چهل روزه شیرعلی می‌افته، خجالت می‌کشم که برم جبهه و سالم برگردم. نگاهش پر از التماس بود. گفت: دعا کن من هم شهید بشم.»
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه