برادر شهید «شکرالله شحنه» میگوید: «نگاهش را به چشمانم دوخت و گفت: دل بکن داداش! گفتم: نمیتونم. گفت: وقتی همه کَسَت شد خدا، اون وقت دل کندن برات راحت میشه.»
برادر شهید «شکرالله شحنه» نقل میکند: «پدر گفت: هر کاری بخوای برات میکنم، اصلاً خونه رو به نامت میکنم، فقط نرو! گفت: یعنی خدا این قدر قبولم نداره وقتی شهید شدم یک خونه بهم بده تا همه با هم توی اون زندگی کنیم؟»