مادر شهید «سید محمد ترابی» نقل میکند: «افسردگی داشتم. بعد از چند وقت که دوباره باردار شدم، با خوردن داروهای مختلف میخواستم بچه سقط شود. یک شب خانمی آمد به خوابم و گفت: «چرا میخوای بچه رو بکشی؟ ناشکری نکن بچهات پسره.» پرسیدم: «شما کی هستین؟» گفت: «امالبنین!» و ناپدید شد.»