جانباز «سلیمان مدنی سربارانی» تعریف میکند: «هر کاری کردم که روی زمین بخوابم نمیشد و پاهایم قفل شده بود. در همین لحظه صدای انفجار شنیدم و بعد از انفجار، خون بود و آتش و خاک...»
جانباز «غلام کارگر جلابی» تعریف میکند: «پس از مدتی عازم جبهه شدم، عملیات شروع شده بود و من هم سوار ماشین بودم که ناگهان ماشین ما بر روی مین رفت و منفجر شد...»