شهید حسن حسین‌پور

شهید حسن حسین‌پور

هیچ وقت از سختی کارش حرفی نمی‌زد!

«هیچ وقت از سختی کارش حرفی نمی‌زد و مسایل کاری را در خانه بازگو نمی‌کرد ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید «حسن حسین‌پور» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

به شهید «حسن حسین‌پور»، شهید «بروجردی» می‌گفتند!

«آن‌قدر مخلص و آرام بود که دوستانش در آن زمان او را شهید زنده خطاب می‌کردند و از آن‌جایی که مو‌هایی روشن داشت به او شهید بروجردی می‌گفتند! ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید «حسن حسین‌پور» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

برشی از کتاب «راه ستاره‌ها ۳» | من کجا و شهادت کجا؟

در قسمتی از کتاب «راه ستاره‌ها ۳» که زندگینامه و مجموعه خاطرات خواندنی شهید «حسن حسین‌پور» است، می‌خوانید: «از حرف‌هایش خیلی نگران شدم حتی تصور اینکه روزی حسن در کنارم نباشد مرا می‌ترساند کم مانده بود گریه‌ام بگیرد تا حال من را دید منو دید خندید و گفت خانم جان چرا ناراحت شدی؟ بادمجون بم آفت نداره من کجا و شهادت کجا؟ ...»

من کجا و شهادت کجا!

«در فروردین سال جاری ۱۳۸۹ عقد کردیم بعد از مراسم عقد، من را به گلزار شهدای امامزاده حسین (ع) برد. حال عجیبی داشت بین قبور شهدا راه می‌رفت و با آن‌ها حرف می‌زد می‌گفت یعنی میشه یه روزی منم بیارن اینجا ...» ادامه این خاطره را همزمان با سالروز ولادت شهید «حسن حسین‌پور» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

شهیدی که به خواندن و هدیه دادن کتاب علاقه داشت

«به خواندن و هدیه دادن کتاب علاقه زیادی داشت مثلاً وقتی خواهرش ازدواج کرد کتاب آداب همسرداری را برایش خرید و به او هدیه داد ...» ادامه این خاطره از شهید «حسن حسین‌پور» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

برشی از کتاب «راه ستاره‌ها ۳» | چادرم را سرش کرد!

در قسمتی از کتاب «راه ستاره‌ها ۳» که زندگینامه و مجموعه خاطرات خواندنی شهید حسن حسین‌پور است، می‌خوانید: «چادرم را سرش کرد و در حالتی که نوع چادر پوشیدن افراد محجبه را تقلید می‌کرد، گفت: من اگه خانوم بودم اینجوری حجاب می‌گرفتم! اما با این حال، حجاب فقط برای خانوم‌ها نیست ...»

خاطرات/ گره‌گشای مشکلات مردم بود!

«حسن از همان دوران نوجوانی همواره در فعالیت‌های مذهبی شرکتی فعال داشت و در این بین، اگر متوجه مشکل کسی می‌شد تمام تلاشش را به کار می‌بست تا در حد توانش، گره‌گشای آن باشد ...» ادامه این خاطره از زبان پدر شهید «حسن حسین‌پور» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

همیشه دوست داشتم قرآن بخواند و من گوش کنم

«مجذوب صوت قرآنش بودم، صدای زیبا و دلنشینی داشت. همیشه دوست داشتم قرآن بخواند و من گوش کنم ...» ادامه این خاطره را از زبان همسر شهید «حسن حسین‌پور» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطرات/ نذر چهل نماز شب!

«زمانی که برای دوره آموزشی به مشهد رفته بود، در حرم امام رضا (ع) چهل بار نماز شب خوانده بود. بعد از چهلمین شب، با من تماس گرفت و گفت: مادر جان من خوابی دیده‌ام که اگر لایق باشم به آن می‌رسم! ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید «حسن حسین‌پور» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه