برگی از خاطرات شهدای قزوین؛
نوید شاهد - «فریدون بیست کیلو شیرینی خرید و شاید یک کیلو از شیرینیها را به یک باره خورد، رفتم طبقه پایین دیدم نشسته و تند شیرینی میخورد، گفتم: "بس است کم بخور برای مهمانهاست". خندید و گفت "صبر کن چند تای دیگر بخورم" ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید " فریدون شفیعآبادی " است که تقدیم حضورتان میشود.