برش هجدهم

برش هجدهم

برش هجدهم کتاب "روی جاده رملی"/ انتخاب فرمانده

نوید شاهد - محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: زمانی که صفوی به عنوان فرمانده گردان انتخاب شد، پرسنل دوست داشتند فرزاد فرمانده باشد. آنها توی محوطه ی گردان جمع شدند.

برش هجدهم از کتاب " چشم‌هایش می‌خندید"/ الآن گیر می‌افتیما!

نوید شاهد – مرتضی حلاوت تبار دوست شهید حمید احدی در کتاب "چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: حمید را راضی کردیم و آرام پشت سرش راه افتادیم. همین که به جای خلوتی رسید، معطّل نکردیم و ریختیم سرش. تا می‌خورد زدیم و دقِّ دلی آزار و اذیت‌های چند ساله را سرش خالی کردیم. صدای آخ و ناله‌اش بلند شده بود که حمید داد زد: بسه دیگه! چند نفر دارن می‌آن. الآن گیر می‌افتیما!
طراحی و تولید: ایران سامانه