آرزویش خدمت به خانواده بود
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران، شهيد «عباس جريان»، یادگار علی اکبر و سکینه یازدهم خرداد ۱۳۴۴ در تهران چشم به جهان گشود. او تاپایان سوم راهنمایی درس خواند. پاسدار بود. سال۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر ششم اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شکم و گردن به شهادت رسید. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
قسمت اول وصيتنامه شهيد «عباس جريان» را در ادامه مرور میکنیم:
«بسم الله الرحمن الرحيم»
سخنی چند با شماها دارم:
پدر و مادرم ای فرشتههای مطهر مبادا برای شهيدشدن فرزند گنهکارتان گريه کنيد و ناراحت و غمی به دلتان راه دهيد وقتی که بنده به لقاالله میرسم و اين عروسی شهادت نصيبم میشود و به آن آرزوی ديرينهای که هميشه در فکرش بودم رسيدم، هيچ موقع لباس سياه برتن نکنيد و براي بنده ماتم نگيريد. افتخار کنيد که اين فرزند گنهکارتان به معشوق خود رسيده و روزبهروز ايمانتان را مستحکمتر و پايدارتر کنيد وقتي که دلتان میشکند ياد سيدالشهدا باشيد که در صحرای کربلا چه دردهای سنگين و سختیها را تحمل کرد همه کسان، خويشان و ياران خودش را فدای اسلام کرد که چگونه زينب با ديدن سربريده برادرش صبر و اسقامت و شکيبايی نشان داد.
پدر و مادرجان بنده افتخار میکنم که همچنين پدر و مادری مانند شماها دارم که در دل شبها بيدار میشويد با خدای خودتان راز و نياز میکنيد و در روزها به کارهای سخت و دشوار زندگی مشغول میشويد.
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند *** دعاي نيمه شبی دفع صد بلا بکند
پدر و مادرجان وقتی که بنده به قلب ضعيف شماها فکر ميکنم که چگونه طاقت دوری فرزندانتان را تحمل کنيد با آن سختی و ناراحتی فرزندانتان را بزرگ کرديد مانند پروانه دور فرزندانتان میچرخيديد که مبادا فرزنداتان کسالتی و ناراحتی پيدا کند اشک از چشمانم جاری میشود.
پدر و مادر جان میدانم که تحمل فرزند خيلی مشکل است ولی فرزندی که در راه خدا کشته شود صبر و تحملش خيلی آسان است.
فرزندی که در راه خدا کشته شود، نعمت است که بايد در محضر خدا شکر و سپاسگزاری کرد. پدر و مادر جان بنده نيت و آرزويم اين بود که اگر زنده ماندم در آينده هميشه با شما باشم تا توان در تن دارم برای شما خدمت کنم بلکه از يک هزارم زحمتها و رنجهايی که براي بنده کشيدهايد عملی نمايم و شما را راضی کنم.
حال از شماها خواهان و خواستارم که رنجهایی که برای بنده کشيدهايد حلال کنيد و از تقصيرات بنده بگذريد تا خداوند هم از تقصيرات بنده بگذرد. بنده در اين ايام آخر عمرم اينقدر علاقه شديد به معشوقم پيدا کردم که طاقت دوری آن را نمیتوانستم تحمل کنم و به خاطر اين به ميهمانی خدا دعوت شدم که خداوند خونبهای من شد.
انتهای پیام/