دلتنگی یک پدر شهید ارمنی؛ بار آخر او را در آغوش نگرفتم
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران، دوران پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نقطه عطف نمایش همبستگی همه قومیتها، اندیشهها و عقاید برای دفاع از میهن عزیزمان ایران در مقابل دشمن به شمار میآید. از جمله پیروان ادیان توحیدی که در دوران انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی به خوبی ایفای نقش کردند، هموطنان عزیز ارمنی بودند که در صیانت و نگهداری از کشورمان همپای مردم مسلمان در صحنه ایثار و فداکاری حضور داشته و امروز هم آماده فداکاری هستند و این بسیار قابل تحسین است. آنان با فداكاری در جبهههای نبرد حق علیه باطل شركت كردند و همراه با آحاد ملت ایران از ورود و تسلط بیگانگان به ایران جلوگیری كردند. همه این افراد فارغ از دین و مذهب دارای یک وجه مشترک بودند، آنان برای ارزشهای والای انسانی و در راه اعتقادات خود و دفاع از میهن خویش جانفشانی و ایثار کردند و امروز ما وظیفه داریم که مبلغ و مروج ارزشهایی باشیم که این عزیزان برای آن سرمایهگذاری کردند. در ادامه به معرفی آلفرد گبری؛ یکی از این شهدای والامقام ارمنی این سرزمین خواهیم پرداخت.
آلفرد گبری فرزند واهان در تاریخ 31 مرداد سال 50 در محله یوسفآباد تهران دیده به جهان گشود. او فرزند اول خانواده بود. آلفرد در سن 2 سالگی به همراه خانواده خود از آن محله نقل مکان و به محله نارمک رفتند. وی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه «نائیری» سپری و تا سال چهارم، در دبیرستان «سوغومونیان» به درس ادامه داد. آلفرد از همان دوران کودکی علاقه زیادی به ورزش کردن داشت و زمان فراغت خود را با ورزش کردن و تعطیلات تابستان را هم با کار کردن سپری میکرد و درآمد ناشی از کار خود را به پدر و مادر میداد تا کمک خرج خانه باشد. در تابستان به مطالعه و فراگیری کارهای مختلف از قبیل باطری سازی، تراشکاری، قالب سازی و ... میپرداخت.
او هیچگاه بیکار نمیماند و از هر لحظهی وقت خود به نحو احسن استفاده میکرد؛ ناگفته نماند او در ورزش حتی در مسابقاتی که توسط باشگاه تدارک دیده میشد، شرکت میکرد و مقام هم کسب میکرد.
آلفرد در سال 1369 پس از گرفتن دیپلم در رشته اقتصاد بلافاصله خود را به سازمان نظام وظیفه معرفی کرد: با این هدف که بعد از اتمام دوران مقدس سربازی ادامه تحصیل بدهد و به دانشگاه برود. وی دوره آموزشی خود را در پادگان واقع در خیابان افسریه تهران گذراند و پس از دوران آموزشی و تقسیم بندی سربازان به لشگر 58 تکاور ذوالفقار در گیلان غرب اعزام شد. مدتی که آنجا بود، از مرخصی استفاده نکرد تا تشویقی بگیرد و سپس به مرخصی بیاید که عمرش به گرفتن تشویقی مجال نداد و در حالی که خانواده چشم انتظار آمدن وی به خانه بودند، به شهادت رسید.
آلفرد در پست دیدهبانی مشغول كشیک بوده و دوستان او فكر میكردند كه او خوابیده است! بعد از نزدیک شدن، متوجه شدند كه پوتینهای او پر از خون است. آلفرد در سال 1369 و در سن 19 سالگی بر اثر اصابت گلوله توسط منافقین به درجه رفیع شهادت نایل آمد. پیكر مطهر شهید پس از انجام تشریفات خاص مذهبی در قطعه شهدای قبرستان ارامنه در تهران با حضور صدها نفر از دوستان و اهالی محل به خاک سپرده شد.
گبری گفت: زمانی که الفرد قرار بود به جبهه برود، من سرکار بودم و نتوانستم با او خداحافظی کنم.
این پدر شهید در ادامه افزود: «با این که آلفرد جزو شهدای ارامنه محسوب میشود اما هیچ فرقی بین او و سایر شهدا وجود ندارد. چرا که شهدا همگی فرزندان این آب و خاک هستند که برای دفاع از کشور از هیچ تلاشی کوتاهی نکردند و راهی مقدس را طی کردند و به شهادت رسیدند.»
برای دیدن این کلیپ و کلیپهای بیشتر به صفحه آپارات نوید شاهد شهرستانهای استان تهران مراجعه فرمایید.