خاطره خودنوشت شهيد مسعودی«1»
شهيد «اسماعيل مسعودی» در خاطره‌ای می نویسد: «صبح زود روز دوشنبه مورخ 31 مرداد ماه 1362 از اقليد به سوی آباده حرکت کرديم و به سوی بسيج رفتيم و تقريبا ساعت 11:15 دقيقه از آباده به سوی مقر صاحب الزمان...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

خاطره

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «اسماعيل مسعودی» سوم شهریور سال 1345 در خانواده‌ای مذهبی در شهرستان اقليد ديده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سرگذاشت.

دوران دبیرستان را تا کلاس سوم در رشته بازرگانی گذراند و پس از آن از طریق بسیج راهی جبهه نبرد شد. پس از مدتی به خانه بازگشت و عضو سپاه پاسداران شد. اسماعیل در جبهه مسئول محور اطلاعات و معاون فرمانده گردان بود. وی پس از سالها حضور در جبهه سرانجام پنجم دی ماه 1365 در عمليات كربلای 4 منطقه خرمشهر مفقود شد. پیکر پاکش پس از 11 سال به وطن بازگشت و در کنار همرزمانش آرام گرفت.

متن خاطره خودنوشت«1» : یک شبانه روز در مقر صاحب الزمان

درود به رهبر کبير انقلاب خمينی بت شکن و درود به روان پاک شهدای اسلام اين زندگان رنج ديده اسلام و بشريت و با درود به رزمندگان غرور آفرين جبهه‌های نبرد حق بر باطل و با سلام و درود به مقربان و صالحان خدا و با سلام به خانواده‌های عزيز شهدا و ملت مسلم و پاکدامن. خاطراتی از رفتن خود و عده‌ای از برادران به جبهه و ميدان جنگ را به روی اين تکه کاغذ می‌نويسم.

ابتدا ما صبح زود روز دوشنبه مورخ 31 مرداد ماه 1362 از اقليد به سوی آباده حرکت کرديم و به سوی بسيج رفتيم و تقريبا ساعت 11:15 دقيقه از آباده به سوی مقر صاحب الزمان عجل الله و تعالی فرجه شريف در شيراز حرکت کرديم.

حدود يک شبانه روز در مقر صاحب الزمان عجل الله و تعالی فرجه شريف بوديم که در آنجا به گردان و گروهان و دسته‌بندی شديم و در آنجا نيز عصر سه شنبه نماز جماعت را خوانديم و ايشان نيز بعد از نماز سخنانی ابراز کردند و در عصر همين ساعت 3 عصر نوحه سرایی و عزاداری توسط برادران برگزار گرديد.

در همين جلسه آقا سيد هاشم دستغيب سخنرانی کردند که فيلم برداری شد و خلاصه در ساعت 8 شب با کليه برادران به طرف پادگان پانزده خرداد در اصفهان حرکت کرديم و در ساعت 4 صبح به آنجا رسيديم و بعد از مدتی استراحت ساعت 10 صبح از پادگان 15 خرداد به ايستگاه قطار حرکت کرديم و در آنجا به مدت نيم ساعت برادران نوحه سرایی کردند و بعد در ساعت 10:30 سوار قطار شديم.

برادران در بين راه گرم صحبت کردن بودند و هرکسی سخنان خاطره انگيزی می گفت. عده ای قرآن می‌خواندند و عده‌ای کتاب‌های مذهبی و سياسی مطالعه می‌کردند. خلاصه حدود 35 ساعت در قطار بوديم تا اينکه شب پنج شنبه ساعت 7 در ايستگاه قطار مراغه پياده شديم. بعد از مدتي به مسجد امام خمينی رحمه الله عليه در مراغه آمديم و مدت دو روز در مراغه بوديم.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده