شهید «اسماعیل رستمی» در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «مادر جان مرگ من در راه اسلام و قرآن، شاید جوششی در جوانان به وجود آورد. البته نه تنها مرگ من بلکه تمامی شهیدانی که در راه اهداف مقدس اسلام کشته شده‌اند تو نیز خوشحال باش که فرزندت را در راه اسلام از دست می‌دهی.»

شهید

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، شهید اسماعیل رستمی‌جارچی‌کندی، یادگار «غلام» و «گل‌بگم» سوم مردادماه سال 1350 در شهرستان تهران به دنیا آمد. او تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال 1366 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر او را در گلزار شهدای یافت آباد زادگاهش به خاک سپردند.

متن وصیت‌نامه شهید «اسماعیل رستمی» را در ادامه مرور می‌کنیم:

«بسم رب الشهداء و الصدیقین»

شکر خدا را که توفیق یافتم در راه مبارزه حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه را که دارم طبق از آنچه حسین و تمام رزمندگان صدراسلام پروانه‌وار دور آن می‌گشتند، من هم آن را بازیابم یعنی شهادت آیا کسی به خود اجازه می‌دهد که با چشم خود ببینید که جنایتکاران و متجاوزان دست به سوی اسلامش شرف و کشورش دراز کرده و قصد نابودی آن را داشته باشند و سکوت اختیار کند.

من اکنون می‌روم که با خدایم ملاقات کنم می‌روم تا آتشی را که در درونم مشتعل شده خاموش نمایم من هم اکنون به سوی سنگر خالی همرزمم به سوی لانه باصفای جبهه جنگ پرواز می‌کنم که دشمن بداند هیچ موقع سنگر خالی نمی‌ماند اما باید از رهبرم امامم حجت عمرم خمینی بت شکن قدردانی کنم که مرا از سیاه چالها و گردابهای روزگار که به سوی پرتگاهی روانه بودم نجاتم داد و هادی و راهنما شد و تو ای هم رزمم و دوستم خود بهتر می‌دانی که این انقلاب به چه نحوه‌ای به پیروزی رسید با کشته شدن علی‌اکبرها، علی‌اصغرها و حبیب‌بن مظاهر‌ها نکند خدای نکرده بی‌تفاوت بنشینی و دنیا را بر آخرت ترجیح بدهی.

هیچ حزن و اندوهی به خود راه نده که ما پیروزیم راستی مادر و پدر درآخرین موقعی که خواستم از شما جدا شوم گفتی پسرم مواظب خودت باش که بیخودی کشته نشوی. آری مادرم در سنگر بودم که حرفهای شما یادم افتاد و هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست و من می‌خواهم با این قطره خون بر معشوقم برسم تا وصیت می‌کنم که بعد از مرگ برایم گریه نکنید.

به همه دوستان و آشنایان تبریک بگوئید جان برای امام امت و در راه خداست و برای همین بود که اسماعیل به جهاد رفت و شربت شهادت نوشید بدانید که این یک شهید است که جهان را به دو چیز ترجیح می‌دهد یکی که شهید می‌دهد و دیگری پیام شهید که باید به هم نقل شود.

به پدرم بگویید که دیگر من سرشکسته نیستم چون پسرش راهی رفت که حسین رفته‌اند. پدرجان وصیت من به شما این است که راه مرا ادامه دهید. انسان روزی به دنیا می‌آید و یک روز از دنیا می‌رود چیزی که از او باقی می‌ماند اعمال و کردار و رفتار اوست راستی اگر من شهیدم چیزی از خانواده‌مان نرفته است و جسم من از میان خانواده‌مان رفته است و بلکه روح من هنوز در آن خانه باقی مانده است اکنون که وارد 54 روز درگیری و جنگ با کفار می‌گردم و لحظه روزم به امید این است که به درجه رفیع شهادت نائل شوم به شب می‌رسانم ولی نمی‌دانم چرا در طول این مدت افتخار شهادت نصیبم نگشته است.

مادر عزیزم؛ خیلی دنبالت گشتم شاید تو را پیدا کنم و از تو حلالی بخواهم و شما را ندیدم از آغاز درگیری تا به امروز سوم خرداد 65 همیشه به فکر دیدار تو بودم. لیکن موفق نشدم تو را ببینم. مادر جان؛ اگر مرا ندیدی حلالم کن خود بهتر می‌دانی که من از اوائل پا گرفته انقلاب در تمامی موارد من خواستم سهمی داشته باشم.

مادر جان بعد از شنیدن خبر مرگ من اشک نریز و به خواهرانم هم بگو در سوگ من اشک نریزند زیرا امام بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشک نریخت چون می‌دانست که رضای خدا در این امر می‌باشد. مادر جان مرگ من در راه اسلام و قرآن، شاید جوششی در جوانان به وجود آورد. البته نه تنها مرگ من بلکه تمامی شهیدانی که در راه اهداف مقدس اسلام کشته شده‌اند تو نیز خوشحال باش که فرزندت در راه اسلام از دست می‌دهی.

در جهان آخرت بانوی صدراسلام فاطمه زهرا از تو گله ندارد. اکنون که این وصیت‌نامه را می‌نویسم صدای گلوله‌ها و توپهای لشگر کفر همه جا را فرا گرفته است. برادرانم را می‌بینم که تکبیر گویان در انفجار توپ‌ها شهید می‌شوند.

خداوندا؛ تو را به یگانگی‌ات سوگند! شهادت در راه اسلام را نصیبم کن گناههانم را ببخش و در صف شهدا قرارم بده. بارالها؛ قدرتی به من عنایت کن و لطفی بفرما تا در آخرین لحظه عمر نام تو را بر زبان داشته باشم.

سپاس خداوند بزرگ را که به من عنایت فرمود که جانم را نثار اسلام نمایم. پیروز باد اسلام نابود باد دشمنان اسلام و قرآن و سلام بر امام بزرگوارمان امام خمینی.

شهید قلب تاریخ است.

بشنو از قرآن چه نیکو دم زند

زخم برسازد دل نادان زند

اگر بار گران بودیم رفتیم

اگر نامهربان بودیم رفتیم

خوشا آنان که زگیتی

بساط خویش برچیدند ورفتند

خوشا آنان که در راه عدالت

به خون خویش غلتیدند رفتند

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده