وصیت یک نوجوان شهید: آرزو دارم بدنم تکه تکه شود
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران، شهید جعفر اکبری گلوجه، یادگار «علی» و «کشور» سوم آذر ماه سال ۱۳۴۷ در روستای آتشبک تابعه شهرستان هشترود به دنيا آمد. او تا اول راهنمايی درس خواند. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. این شهید گرانقدر سيزدهم ارديبهشت ماه سال ۱۳۶۵ در فكه توسط نيروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به كتف و كمر به شهادت رسید. پیکر وی در امامزاده عباس شهر چهاردانگه شهرستان اسلامشهر قرار دارد.
فرازی از وصیتنامه شهید «جعفر اکبری گلوجه» را در ادامه مرور میکنیم:
«به نام خدا»
نمیتوانم با چه زبان شکر کنم که در چنین موقع و زمان حساس و پُر برکت واقع شدهام. خدایا؛ من نمیتوانم از عهده شکرگذاری این همه نعمتهای بیکران که به من دادی برآیم.
خدایا؛ خودت شاهد هستی که من این نامه را با دلی آکنده از محبت و دلی شکسته و دلی که هر لحظه آرزوی کربلا و قدس را دارد مینویسم.
خدایا؛ خودت شاهد هستی که من هر لحظه به یاد کربلا هستم. کربلایی که حسین (ع) جان عزیزش را در آنجا فدا کرد و تا آخرین نفس و آخرین لحظه با کفار جنگید و هیچگاه تن به ذلت نداد.
در این لحظه به یاد حسین شهید (ع) میافتم که در آخرین لحظههای عمر گرانمایهاش فرمودند: «هل من ناصر ینصرنی. آیا کسی هست که به من یاری کند.»
ما رزمندگان با صدای بلند آوای گسترده اعلام میکنیم: «لبیک یا حسین». امام حسین (ع) زمانی که این ندا را سرداد، میدانست که در آنجا کسی نیست او را یاری کند، چرا که آن سنگدلان ذرهای رحم و شفقت نداشتند، خطاب او به نسلهای بعدی است.
نسلهایی که راه حسین (ع) را ادامه میدهند هر چند حسین (ع) نیست، حسین زمان که هست، راه حسین (ع) که پایدار است. خدایا؛ به ما نیرویی ده تا بتوانبم رسالتی را که بر دوشمان سنگینی میکند ادا کنیم.
خدایا؛ خودت شاهدی که حدود دویست هزار شهید و معلول در این انقلاب جان خود را فدا کردهاند شهیدان از ما انتظار دارند که ما راه آنها را ادامه دهیم و حتی یک لحظه هم غفلت نکنیم.
خدایا؛ از تو میخواهیم که حتی یک لحظه هم ما را به خود وا مگذاری. به ما کمک کنی تا راه حسین (ع) را پیش گیریم و انشاالله به همین زودی چنان ضربهای بر کافران بزنیم که نتوانند از جایشان برخیزند و به زودی نماز جماعت را به امامت حضرت مهدی (عج) و نائبش امام خمینی در قدس خواهیم خواند.
پس از همه دوستانم میخواهم که مرا حلال کنند و به پدر و مادرم توصیه میکنم که اگر شهید شدم گریه نکنید بلکه افتخار کنید که چنین فرزندی تربیت کردهاید. مادر من میدانم که اگر من شهید شدم تو خیلی ناراحت میشوی ولی مادر تو این سختیها را تحمل کن که خداوند شماهارا ببخشد.
مادر عزیزم از شما خواهش میکنم که در مزار من گریه نکنید، چون من آرزو داشتم شهید بشوم و بدنم تکه تکه شود و جنازهام پیدا نشود و من تشکیل جنازه ندهند.
مادرم من چون یک امانتی بودم پیش شما و شما آن امانت را به خدا پس دادید. مادرم این را بدانید که کسانی که در راه خدا کشته میشوند آنها را مرده ندانید بلکه آنها زندهاند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند.
خدانگهدارتان والسلام/ جعفر اکبری