حفظ حجاب شما خواهران، مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام است
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران، شهید جعفر عظمتپیکمردی، یادگار «علی» و «حمیده» یکم تیرماه سال 1345 در شهرستان تهران به دنیا آمد. او تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر بیست و دوم اسفندماه سال 1363 با سمت تک تیرانداز در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
قسمت اول وصیتنامه شهید «جعفر عظمتپیکمردی» را در ادامه مرور میکنیم:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و درود به روان پاک شهدای جنگ تحمیلی و با درود فراوان به مفقودین و معلولین جنگ و تمامی رزمندگان اسلام.
پدر، مادر، برادران و خواهران عزیزم سلام علیکم، انشاالله که حالتان خوب است و ناراحتی نداشته باشید انشاالله دعا گوی امام و رزمندگان اسلام باشید. پدر و مادرم اگر شهید شدم منو در کنار بقیه شهدا به خاک بسپارید.
امیدوارم ادامه دهنده راهم باشید. امیدوارم راهی را که من میروم راهی باشد که حسین (ع) و باقی شهدا آن راه را طی کردند و از شما میخواهم که امام عزیز را دعا کنید و مرا حلال کنید از من راضی باشید. میدانید که من برای پاسداری از اسلام و انقلاب به جبهه رفتم، پس شما فکر نمیکنم ناراحتی داشته باشید اگر بخواهید ناراحت بشوید شما میدانید که شهدا زندهاند باید افتخار کنید که فرزندی داشتید که رفته و در راه خدا شهید شده و باید افتخار کنید که فرزندی داشتید و توانستید به جامعه اسلامی هدیه کنید.
شما میدانید که تنها آرزویم رفتن به جبهه و شهادت در راه خدا، در راه مکتب اسلام و قرآن بود به همین جهت بارها و بارها ما کار و درس را رها کردیم و آمدیم به جبهه. ما آمدیم تا آگاهانه و عاشقانه راهی را انتخاب کنیم که راه امام حسین (ع) بود و امام بزرگوارمان خمینی عزیز را در خط خدا و انبیاء و امام حسین(ع) دیدیم و عاشق او و فرمانش شدیم و فرمانش را با جان و دل پذیرا شدیم و رو بسوی جبههها کردیم و آماده هرگونه ایثار و از خود گذشتگی شدیم.
ما خدا را سپاس میکنیم از اینکه به ما توفیق داد تا در زمان حیات امام به دنیا بیاییم و سرباز او باشیم قشنگ یادم هست که تو سینهزنیها میگفتیم: امام حسین(ع) حیف ما آن موقع نبودیم تا جانمان را نثار راهت کنیم بیاییم و از تو دفاع کنیم جلوی آن تیرهایی که به سوی تو میامدند وایستیم و آن تیرها به ما برخورد کند و به شما نخورد.
حالا ما اینو میگوئیم که امام حسین(ع) درسته ما کربلایت نبودیم ولی برای ما خیلی افتخار و سربلندی است که الان توی جبهههای اسلامیمان برای یاری اسلام داریم میجنگیم و با دوستان قدرتمند امام و یاری الله پرچم خونین اسلام را تصمیم داریم که به لطف خدا بر تمامی ارض باهتزاز در بیاوریم و به دشمنان اسلام بگوئیم که اسلام دین خدا است.
در دین خدا خدا ظلم و ستم نیست و هیچ کس نمیتواند بگوید که مثلاً من به ندای اسلام لبیک گفتم ولی بیاید و خودش را آماده نبرد با دشمنان نکند هر کسی که میگوید: یا الله شهادت میدهم به یگانگیت و شهادت میدهم که محمد رسول (ص) تو است باید اوامرش را انجام بدهد. همین امری که در قرآن آمده جهاد کنید در راه خدا و برای خدا ما هم همین را میخواهیم.
به شما خواهرانم هم میگویم که بارها از خودتان شنیدم که گفتید: ای کاش ما هم میتوانستیم به جبهه برویم و جهاد کنیم، این را به شما بگویم که خواهرانم در سنگر حجاب میتوانید بزرگترین ضربه را به آنهایی که میخواهند آئین و مرام اسلام نباشد میخواهند نام فاطمه (س) و زینب و حجابشان نباشد میتوانید مشتی بزنید بر دهانشان که خدا میداند قدرت این مشت چقدر است خلاصه حجاب را رعایت کنید تا فاطمه (س) از شما راضی باشد.
جمشید و مهدی از شما میخواهم که حالا هر چند که کوچکید ولی بعدها که بزرگ شدید انشاالله و قدرت یاری اسلام را پیدا کردید از هیچ کوششی در راه یاری اسلام دریغ نکنید راهرو شهدا باشید و افتخار کنید که برادری داشتید که به لطف خدا آمده به جبهه و به لطف خدا باز هم توانسته شهادت را نصیب بشود.
از شما میخواهم همگی راهی را که شهدا رفتند و ما هم دنبالشان رفتیم شما هم دنبال ما بیایید بعدها هر موقعی که تواناییش را پیدا کردید.
مادرم مبادا صبر و استقامت خودتان را از دست بدهید و خودتان را اذیت کنید. من آرزوی شهادت داشتم و انشالله خدا نصیبم کرد چرا که شهادت نصیب هر کسی که نمیشود یکسری که برای خدا آمده باشند و برای خدا کار کنند نصیبشان میشود. شهادت آرزوی انبیاء و امامان بود ما هم همان آرزو را کردیم خدا رساند، «قَرْنِهِ إلی قَدَمِهِ»
عزیزانم مرا حلال کنید و بیشتر برایم دعا کنید تا خدا گناهانم را ببخشد ما رفتیم یعنی قبلیها رفتند بارشان را انداختند رو دوش ما و ما هم میرویم بار را میاندازیم رو دوش کسانی که لیاقت دارند در این راه باشند و به دوش شما پدر، مادران، خواهران و برادران دیگری که بستگانشان شهید شده است.
از پدرم هم میخواهم که خلاصه ما را ببخشد در این عمرمان خیلی اذیتتان کردیم، اعصابتان را ناراحت کردیم زحمت دادیم از شما میخواهم که ما را ببخشید این راهی را هم که ما رفتیم راضی باشید از ما، ادامه بدهید راه را را، رضایت شما را میخواهیم رضایت اهل خانه را و اهل فامیل.
ادامه دارد...