«پرورش یافتگان توحید» روانه کتاب فروشیها شد
... موتور تریل عصای دستم بود. در آن سالها که در ملارد هنوز نه از انقلاب خبری بود و نه از مبارزه و راهپیمایی. من با آن موتور تریلم و دامادمان حاج رضایی با آن ژیانش چند نفر از بچه محلهای هم سن و سالم را سوار میکردیم و برای شرکت در راهپیمایی فلان منطقه تهران به راه میافتادیم.
شور و حال خاصی بین ما حکم فرما بود. دوران خوشی داشتیم که فکر میکنم آن روزها و لحظات تکرار شدنی نیست. در هر صورت فعالیت ما در خفا بود. کسی جرئت نمی کرد سمت من بیاید چه برسد به این که از من اعلامیه بگیرد، و آن را مطالعه کند. یعنی فضای شهر ملارد در دهه چهل، هنوز انقلابي انقلابی نشده بود و افراد خیلی انگشت شماری در این وادی و برنامه ها بودند. به جرئت می گویم که تا به امروز روز کسی از برنامه ها و اقدامات من در آن دوران اطلاعی ندارد و نمیداند من هم نقشی هر چند کوچک در آن روزها داشته ام.
جوانی ۱۶-۱۷ ساله بودم، روزی که داشتم از جلوی موزه عبرت رد میشدم ساواکیها مرا دستگیر کردند و تا یک هفته تمام، انواع شکنجه ها را سرمن پیاده کردند. آنها مرا بی گناه دستگیر کرده بودند. قضیه از این قرار بود که در آن زمان یک گروه تروریستی که از خود آمریکا دستور می گرفتند ولی افرادش از منافقین داخل کشور بودند دست به اقدامات خرابکارانه ای زده بودند که ساواک مرا اشتباهی به عنوان یکی از اعضای آن گروه تروریستی دستگیر کرد. اما این دستگیری با تمام سختی ها و شکنجه هایش، برای من همچین هم بد نشد. چرا که در همین زندان، با آیت الله طالقانی آشنا شدم و خیلی خوب با او ارتباط برقرار کردم و پس از مدتی که خودشان آزاد شدند، با پیگیری هایی که انجام دادند سبب آزادی من از دست ساواکیها هم شدند.
از همان جا بود که با آیت الله طالقانی رفت و آمدهایم بیشتر شد و فعالیتهای انقلابی ام بیشتر از قبل...! دیگر طوری شده بود که هر هفته باید به نماز جمعه تهران می رفتم و پشت سر آیت الله طالقانی نماز می خواندم. از آن جا بود که همواره پای سخنرانی هایش می نشستم و سراپا گوش میشدم و هرکار و عملی که ایشان برای ما فعالان انقلابی تعیین می نمودند را به انجام می رساندم.
در طی آن سال های اولیه خيزش های مردمی که هنوز فراگیر و عامیانه نشده بود، چندین مرتبه به دست ساواک مورد اذیت و آزار قرار گرفتم. ولی هربارمشتاق ترو جسورتر از قبل به ادامه فعالیت هایم می پرداختم و با چند نفر از بچه ها که صمیمی بودیم همواره در این راه گام برمی داشتیم.
بعد از سالها که تمام مردم کشور، ماجرای شاه و بی کفایتی هایش را شنیدند و دیدند و فهمیدند که حضرت امام با چه شخصیتی دارند و چه اهدافی؟ و بطور کلی انقلاب فراگیرترشد، همه آن مردمی که تا روزهای قبل چندان فعالیتی نداشتند، حالا دیگر تمام زندگی و کارشان را برای اعتراض به وضع مملکت رها کردند و خواستار تحول و تغییر اساسی در وضع معیشتی و نظام کشورشان شدند و سیل عظیم جمعیت در جای جای ایران به راه افتاد که بحمدالله با تمام تلخی و سختی و مرارتها، انقلاب اسلامی ایران پیروز شد.
انتهای پیام/