شهید «سعید محمودی» در قسمت اول وصیت‌نامه‌اش خطاب به مادرش نوشت: «سلام بر مادرى كه در اين دنيا تنها محبوب و مركز اسرار من بعد از خدا بود. بر مادرى كه هر گاه بياد او مى‌افتم چهره غمناک او در برابرم مجسم می‌شود.»
ش
به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران؛ شهید سعید محمودی، یادگار «تقی» و «نازی» پانزدهم فروردین ماه سال 1346 در شهرستان تهران چشم به جهان گشود. او تا اول متوسطه درس خواند و سپس به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر بیست و هفتم شهریور ماه سال 1365 در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به کمر و سر به شهادت رسید. پیکر او را در امامزاده عقیل اسلامشهر به خاک سپردند.
 
بیشتر بخوانید: کاروانی از راه می رسد... 
 
 
 
قسمت اول وصیت‌نامه شهید «سعید محمودی» را در ادامه مرور می‌کنیم:
 
«بسم الله الرحمن الرحيم»

كربلا رفتن خون می‌خواهد. «شهيد حاج محمد ابراهيم همت»

با سلام ودرود فراوان به پيشگاه معظم حضرت ولى عصر حجت ابن الحسن العسگرى و بر امام امت خمينى بت شكن روحى له الفداو بر آنان كه در خون خويش غوطه ور گشته‌اند و به عزيزانى كه در راه احياى حق دست و پا و جزئى از بدن خويش را نثار كردند و بر عزيزانى كه بر روى تخت بيمارستان با وجود جراحات سخت نداى يا رب يارب ايشان بلند است و بر تمامى عزيزانى كه همه را در غم خويش حيران گذارده و حتى اثرى از خود بر زمين به جا نگذارده‌اند و بر تمامى امت حزب الله چه در جبهه و چه در پشت جبهه.

پيام شهيد به پدر و مادر خويش:

با سلام به حضور پدر و مادر عزيز و ارجمندم كه مرا در گزينش راه حق آزاد گذارده و در صورت لزوم مرا راهنمايى كرده‌اند و بر پدرى كه با تمام مشكلات زندگى مرا همچون ديگر نور چشمانش دوست مي‌داشت و احترام ميگذاشت و تجارب زندگى خويش را به من انتقال داد.

بر مادرى كه در اين دنيا تنها محبوب و مركز اسرار من بعد از خدا بود. بر مادرى كه هر گاه بياد او مى‌افتم چهره غمناک او در برابرم مجسم می‌شود و بر مادرى كه آرزوها براى من داشت ولى خوب من هم براى خودم آرزوهايى داشتم كه بدان رسيدم و خدا را شكر ميكنم كه با اين همه گناه به آبروى ديگر دوستانم مرا نيز پذيرفت و بر پدر و مادرى كه بعد از خدا تنها پناه من بود.

اكنون كه برايتان وصيت ميكنم خيلى شاد هستم و دوست دارم كه شما نيز در عروسى من شاد باشيد كه دنيا فانى است. روزى بايد از اين دنيا رفت پس چه زيبا با مرگ زيبايى همچون شهادت از اين دنيا باربستن و بسوى تنها خداى واحد پر گشودن.

من نمى‌گويم برايم گريه نكنيد چرا كه در بعضى اوقات گريه شيرين‌تر از خنده است ولى در گريه براى من  زياده‌روى نكنيد و در مراسم شهادت امامان مخصوصاً روز عاشورا از من ياد كنيد. با اينكه دو سال عاشورا بود كه در پيش شما نبودم.

مرا با لباس خونينم و در بهشت زهرا بهشت شهيدان مرا دفن كنيد. زياد خود را به خرج نيندازيد. در عروسى من كوچه را چراغانى كنيد و برادرانم را بگذاريد بروند به كه از دست من بر زمين افتاده مردانه به دوش بكشيد والله اكنون زمان نشستن نيست زمان جنگ است جبهه ها را پُر كنيد.

ديگر زمان راحتى به سر آمده زمان كار است زمانى است كه اسلام احتياج به اين خونها دارد، احتياج به تلاش و حضور شما در جبهه‌ها ى جنگ دارد. بيشتر به فكر جنگ باشيد و كمک به جبهه را فراموش نكنيد.

اگر مفقود شدم قبرى حتماً برايم در نظر بگيريد و حتماً به جاى من پيشانى برادران بسيجى را ببوسيد پيراهن مرا بر سر حجله بزنيد و دوستان مرا به عروسى من دعوت كنيد.

ادامه دارد...

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده