نامه شهید دانش آموز منتشر شد
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید ابوالقاسم کردقرچهلو، یادگار «احمد» و «خدیجه» یکم خردادماه سال 1345 در روستای جیتو از توابع شهرستان پاکدشت چشم به جهان گشود. دانش آموزچهارم متوسطه بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر پانزدهم آبان ماه سال 1362 در پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
«بسم الله الرحمن الرحیم»
فرستنده ابوالقاسم کرد قرچه لو در روز پنجشنبه چهاردهم بهمن ماه سال 1361 نوشته شده است:
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام و درود بر روان پاک شهیدان اسلام و با درود بر امت حزب الله و همیشه در صحنه و با سلام و درود بر آقا امام زمان و باسلام و درود بر امام بزرگوارمان "خمینی " کبیر و با سلام و درود بر پدر و مادر و خواهران وبرادران بزرگوارم و با سلام و درود بی پایان بر تمام فامیلها و دوستان و آشنایان ان شاءالله که حالتان پیوسته خوب بوده و در راه اسلام با سعی و مجاهدت هرچه تمام تر کوشا باشید اگر از حال من خواسته باشید بحمدالله بد نیستم و کمبودی ندارم جز دوری شما و من که الان این نامه را برایتان می نویسم در جلوی سنگر سینه ی آفتاب نشستم و دارم برایتان نامه می نویسم.
ما روز جمعه 8 بهمن به جبهه مهدی خط مقدم واقع در قصر شیرین آمدیم و به این صورت است که 7 یا 8 روز در اینجا هستیم و 4 یا 5 روز برای استراحت به پادگان ابوذر در سر پل ذهاب می آییم.
الان که دارم این نامه را می نویسم نه تیراندازی است نه خمپاره نه توپی . زیرا این جبهه مخفی است و عراقی ها نمی دانند که این جا نیروهای ایرانی هستند برای همین هم است که اینجا تیر اندازی نمی شود و فقط گاهی عراقی ها چند خمپاره در نخلستان قصر شیرین که 400 یا 500 متری با ما فاصله دارد می اندازند و ما روزها اینجا می خوریم و می خوابیم فقط شبها است که دو تا 2 ساعت به صورت 2 نفره پاس می دهیم.
مثلاً از 6 تا 8 غروب یا از 2 تا 4 صبح و به این صورت و کسی که با من است و با هم هرشب پاس می دهیم یکی از بچه های تهران است که خیلی بچه ی خوبی است و اینجا ما با عراقی ها حدود 1200 متری فاصله داریم به صورتی که بعضی از روزها که دیده بان می شویم ماشینهایشان را می بینیم.
راستی به بهروز بگویید: مش بهروز جایت اینجا خیلی خالی است زیرا که اینقدر قمری و کبک و گنجشگ کوهی و سره و خلاصه همه چیز است که صدایشان نمی گذارد آدم روزها بخوابد روز سه شنبه ظهر بود که یک قمری را در 120 یا 130 متری نشانه گرفتم و با کلاشینکف زدم نیم متر ی اش خوب دیگر زیادی روده درازی کردم فقط از شما می خواهم که برای من ناراحت نباشید زیرا که اینجا هوایش بسیار گرم است و غذا و چایش هم براه است و از بابت من ناراحت نباشید و فقط خدا را شکر کنید در آخر از شما می خواهم که سلام مرا به تمام اهل فامیلان و اهل ده و دوستان و آشنایان برسانید و از قول من علی و سمیه را چند تا ماچ آبدار کنید. خوب دیگر من باید زحمت را کم کنم و تا نامه بعدی از همه ی شما خداحافظی می کنم "خدانگهدار" والسلام
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار/ از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا
رزمندگان ما را نصرت عطا بفرما /زیارت کربلا نصیب ما بگردان /صدام و لشکرش را نابودشان بگردان
راستی آدرس مرا به تمام فامیلها و دوستان بدهید که اگر می خواهند برایم نامه بنویسند زیرا اینجا کاغذ نامه کم است و نمی توانم برای همه شان نامه دهم و یک چیز دیگر آنکه چند تا شماره تلفن فامیلها و یا دوستان را برایم داخل نامه بنویسید تا برایتان تلفن بزنم.