یادداشت‌های یک شهید:
دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۰۴
نوید شاهد - شهید «محمدرضا باباییان» از شهدای پاسدار دوران دفاع مقدس است. او در دلنوشته‌های خود به مطالبی اشاره می‌کند که در ادامه تقدیم مخاطبان می‌شود.
یادداشت های گناهی یک شهید:  از اینکه ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود
به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، شهید محمدرضا باباییان، یادگار «بهرام» و «باجی خانم» پنجم فروردین ماه 1340 در روستای آبعلی تابعه شهرستان دماوند به دنیا آمد. وی تا چهارم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و سپس به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر در بیست و ششم مهرماه 1362 در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی را در احمدیه زادگاهش به خاک سپردند.
 
 

متن مناجات و دلنوشته‌های شهید را در ادامه می‌خوانیم:

«بسمه تعالی»

«وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ» [آل عمران/135] و آنان که چون کار زشتی کند یا بر خود ستم روا دارند خدا را به یاد می آورند و برای گناهانشان آمرزش می‌خواهند و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد و بر آنچه مرتکب شده‌اند با آنکه می‌دانند که گناه است پافشاری نمی‌کنند.

امام باقر(ع) می‌فرمایند: به خدا قسم، خدا مردم را جز به دو خصلت و خو نخواسته، اول به نعمتها اعتراف کنند که برایشان می‌افزاید و به گناهان اقرار نمایند که آنها را می‌آمرزد.

1- از اینکه امام خود را نشناختم و محبت او را در دل نداشتم و در عزای او غمناک و در شادی او شاد نبودم که در همین مورد پیامبر(ص) می‌فرماید: هر کس بمیرد و امام خود را نشناسد مانند کسی است که در زمان جاهلیت مرده است.

2- از اینکه لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.

3- از اینکه چشمم گاه به ناپاکی آلوده شد.

4- از اینکه همواره خشمناک بودم و نتوانستم بر خشم خود غلبه کنم.

5- از اینکه حرف حق شنیدنش برایم مشکل بود.

6- از اینکه نشان دادم کارهای هستم و دارای پست و مقامی میباشم.

7- از اینکه ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود.

8- از اینکه برای دوستم آروزی کفر کردم تا که ایمانم نمایانتر شود.

9- از اینکه در راهی که برایم مشخص کردی سستی کردم.

10- از اینکه عفت زبانم را به لغات بیهوده آلوده ساختم.

11- از اینکه رسوا شدن در دنیا برایم دشوارتر از رسوا شدن در آخرت بود.

12- از اینکه صدقه دادم و دوست داشتم از من تعریف و تمجید کنند.

-13 از اینکه مبالغه در حرف زدن کردم و چیزی را بزرگتر از آنچه بود نشان دادم.

-14 از اینکه شکر نعمت را بجا نیاوردم و همواره کفران نعمت می کردم.

۱۵- از اینکه تظاهر به دانستن مطلبی کردم که اصلا نمیدانستم.

۱۶- از اینکه مالی را که به تو تعلق داشت از آن خود حساب کردم.

 ۱۷- از اینکه مرگ را فراموش کردم.

 ۱۸- از اینکه قاه قاه خندیدم و مرگ را فراموش کردم.

 ۱۹- از اینکه به کسی دروغ گفتم.

 ۲۰- از اینکه در سطح پایین ترین فرد جامعه زندگی نکردم.

 ۲۱- از اینکه منتظر بودم دیگران به من سلام کنند.

 ۲۲- از اینکه دیگری را وادار کردم که به من احترام بگذارند.

 ۲۳- از اینکه دیگران را متوجه شخصی کردم که آنها خندیدند و حال آنکه خود من از همه خنده آورترم.

 ۲۴- از اینکه حق پدر و مادر را ادا نکردم.

 ۲۵- از اینکه شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم.

 ۲۶- از اینکه منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم و دلم میخواست همه از خوبیهای من بگویند.

 ۲۷- از اینکه در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را در آوردم و سعی کردم کلمات غربی بر زبان جاری کنم.

 ۲۸- از اینکه حق خوبیهایی که می بایست از آنها تمجید کنم نکردم.

 ۲۹- از اینکه به کسی که داشت غیبت یک مؤمن را می کرد معترض نشدم.

 ۳۰- از اینکه کاری برای عزیزان خود انجام ندادم.

 ۳۱- از اینکه به سر قراری که باید میرفتم دیر رفتم یا اصلا نرفتم.

 ۳۲- از اینکه شکر نعمت را بجا نیاوردم و دلم میخواست کاش زیباتر و بهتر بودم.

 ۳۳- از اینکه رعایت بهداشت جمعی نکردم؛ مسواک، حمام، ناخن و ...

 ۳۴- از اینکه با سواد بودن، مرتب بودن لباس، زیبا بودن صورت (از لحاظ ظاهر) این اجازه را به من داد تا خود را بالاتر بدانم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده