با درس خواندن پشتوانهای برای انقلاب و مملكت باشید
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید محمد جعفرجو، یادگار «محمدجعفر» و «سکینه» بیستم اسفندماه سال 1340 در شهرستان ورامین چشم به جهان گشود. وی تا چهارم متوسطه درس خواند. ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر نهم بهمن ماه سال 1365 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شکم به شهادت رسید. مزار او را در گلزار شهدای سیدفتحالله زادگاهش واقع است.
قسمت دوم وصیتنامه سردار رشیداسلام شهید «محمد جعفرجو» را در ادامه میخوانیم:
سخنی هم با برادران بسيج:
موقعيت بسيج را ببينيد، كلام مسئولين است كه فرمودند: در ميان ارگانها، بسيج جلوه ديگری دارد. به نظر میرسد، خدايیتر باشد. وجود شما در يک خانواده مانند شمعی در تاريكی است و شمع وجود شما كاملاً روشنی بخش جامعه اسلامی ما میباشد.
شما نبايد هرگز خود را فراموش كنيد. نام بسيجی كه بر شما قرار گرفت، شما در لشكر صاحب الزمان (عج) عضو شديد، عمل و رفتار شما بايد بنحو احسن باشد و دركمال اخلاص در هر كاری بايد پيش قدم باشيد. شما با ديگران فرق میكنيد و در لباس پوشيدن و در راه رفتن، در نگاه كردن، در حرف زدن، در نشستن، در دعا خواندن و... مواظب باشيد، چرا كه مردم به چشم ديگری به شما نگاه میكنند، شما نمايندگان اسلام هستيد كه در همه جا بايد شركت داشته باشيد و حضور پيدا كنيد.
شما بايد با سختيها مبارزه كنيد. بامشكلات مدارا كنيد. بسيج هميشه مظلوم بوده و خاصيت بسيجی هم بر مظلوم بودنش است و محبوبيت او هم در همين است و اين را خدا دوست دارد. خدا خودش میگويد: «من دوست دارم مؤمنين در رنج و سختی باشند، تا همچون فولاد آبديده شوند.»
شما به خون همگی شهدا مديون هستيد چرا كه شهيد خدايیها ، نوع پرورها، بوربورها، خليلیها ، پورچیها، سلطانیها، علویها و ... خون دادند، جان دادند، اما ما چه كار كرديم؟ فقط شبها دور هم جمع شديم و كاری كوچک انجام داديم و سختی كوچكی را تحمل كرديم.
بهرحال برادران گفتنیها زياد است، عمل كردن شرط اصلی است. من از همگی میخواهم و سفارش میكنم در بسيج جمع شويد و محافظ خط امام و خون شهدا باشيد. راهی را كه شما انتخاب كرديد به حق راه خداست و در راه خدا شهادت حتماً نصيب شما خواهد شد، اگر طالب آن باشيد.
در پايان به خاطر تنديها و مسائلی كه قبلاً در كار شورا يا در كار بسيج باهم گاهی داشتيم، حلاليت میطلبم ولی قسم به خدا حرص و جوش من فقط به خاطر حفظ و ادامه كار بسيج بوده است، نه نفع شخصی.
كلامی هم با خانواده خود دارم:
در طی اين چند سال كه من روی كار آمدم شما را دل خوش به چيزی نكردم جز رنج و سختی برای شما چيزی نداشتم. انشاالله اگر خداوند مرا به آرزويم رسانيد حتماً جبران خواهم كرد.
پدر و ماردم من نمیگويم از دست دادن فرزند راحت است، نه شما اولاً امانتی داشتيد كه به صاحب آن برگردانيد، ثانياً خواهش میكنم گريه و زاری شما برای سالار شهيدان و مظلوميت ايشان باشد. البته مطلبی را براي گريه بر شهيد اسلام نقل كردهاند كه در چهار چوب آن شما نه بر من بلكه بر شهيدانی چون خدايی، نوع پرور و... گريه كنيد. اسلام با گريه بر ميت چنان روی خوشی ندارد ولی مايل است كه مردم بر شهيد بگريند زيرا شهدا حماسه میآفرينند و گريه بر شهيد شركت در حماسه او و هماهنگی با روح او و موافقت با نشاط او و حركت در موج اوست.
ولی پدرم و مادرم خدای نكرده برای از دست دادن من گريه نكنيد، صبور باشيد، صابر در راه حق باشيد. به حرف كسی هم گوش ندهيد كه چه میگويند. من برای اعتلای كلمه حق و برای برپايی اسلام عزيز رفتم وخودم اين راه را انتخاب كردم. درمقابل مشكلات استقامت كنيد. در مقابل مردم هم شيون و زاری نكنيد. از مسئولين چيزی نخواهيد و نگيريد و از مسائل زندگی و مشكلات برای كسی چيزی نگوييد كه تعبير به سوء كنند.
و اما شما برادر و خواهرانم:
صبور باشيد و برادرم (مجيد) شما هم درس بخوان و اگر مسئلهای در زندگی برايت ايجاد كردم كه ناراحت شدی فقط بخاطر دوست داشتن تو بوده است، نه برای خودم، با رفتن من بار تو سنگينتر میشود. بايد پشتيبان پدر و مادر ديگر تو باشی و نگذاری به آنها سختی برسد. مملكت احتياج به افراد مسلمان حزب الهی و باسواد دارد. پس درس بخوان و پشتوانهای برای انقلاب و مملكت باش.
و شما ای همسرم:
قلم من و دست من شرمنده از روی شما هستند. همانطور كه خود من شرمنده از روی شما هستم چرا كه طی اين چند سال هيچ كاری كه باعث شادی و رضايت شما شود از من سر نزده است ولی خدا شاهد است كه هميشه سعی كردم طوري زندگی كنم كه شما راحت باشيد ولی موفق نشدم.
هميشه علاقه داشتم كه همسری باشی پيرو راه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و اين را هم ميدانستم كه تو نمیتوانی فاطمه يا زينب شوی همانطور كه من نميتوانستم عباس باشم چرا كه خود حضرت علی عليه السلام فرمود: «شما هرگز نمیتوانيد علی شويد، بلكه بايد پيرو علی شويد.» من سعی كردم راه او را كه نهايتش شهادت است بروم هر چند كه از من گناهان زيادی سر زده است همانطور كه حضرت آدم خدا را قسم داد به پنج تن و خدا از سر تقصيرات او گذشت خدا را قسم میدهم كه مرا هم عفو كند و توبه ام را قبول كند.
مسئله مهمتر در مورد فرزندم سعيد است كه نام سعيد طبق نظر امام سعادت است و نام سرداری از شهداء (شهيد سعيد خدايی) است. او در دامن زنی مسلمان و پاكدامن پرورش پيدا كرده است پس میخواهم كه رهرو راه پدر شهيدش باشد و او بايد سرداری بارز برای اسلام باشد.
با اميد فتح نهايی رزمندگان اسلام/ محمد جعفرجو