ماجرای شفا گرفتن از امام حسین(ع) تا کارآفرینی در صنایع دستی
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: خداوند در زمانهای مختلف بندگان خود را به گونههای مختلفی مورد آزمون قرار میدهد، آزمونهایی که اگر شاید بصیرت و بینش اسلامی در آن وجود نداشته باشد، نتوان از آنها سربلند خارج شد. یکی از این آزمونهای بزرگ، دوران هشت سال دفاع مقدس و سالهای پس از آن بود که شهدا، ایثارگران، آزادگان و جانبازان و خانوادههای آنها توانستند از این آزمون الهی سربلند خارج شوند.
آنچه در ادامه میخوانید مصاحبه خبرنگار نوید شاهد شهرستانهای استان تهران با قاسمعلی هداوند احمدی جانباز 70 درصد و کارآفرین هنر صنایع دستی است.
هداوند احمدی در 30 سالگی بر اثر اصابت ترکش در جنگ تحمیلی پای چپ خود را از دست داده است، وی پس از طی مراحل درمانی خود به تلاش ادامه داد و بدون هیچ آموزشی توانست در رشته معرق کاری، آثار فاخری خلق کند. وی به علت زیبایی و کیفیت بالای کارهای خود مقامهایی را از کشور ترکیه و ایران از آنِ خود کرده است. او در حال حاضر در منزل شخصیاش هنر معرق کاری را به نوجوانان آموزش میدهد.
وی درباره خود اینچنین گفت: اینجانب قاسمعلی هداوند احمدی هستم که در بیست و یکم دی ماه سال 1321 در شهرستان ورامین به دنیا آمدم. پدرم کشاورز بود و من نیز در دوران نوجوانی و جوانیام به کشاورزی مشغول بودم. بعد از کشاورزی، در کارخانهِ شهرری مشغول به کار شدم. با شکل گیری انقلاب اسلامی، در تمام تجمعها برای راهپیماییها شرکت میکردم و پس از شروع جنگ تحمیلی، از سوی بسیج به جبهه اعزام شدم. ابتدا آموزشهای نظامی را در پادگان توحید فیروزآباد دیدم و بعد از آن به پادگان شهید بهشتی اهواز منتقل شدم.
او افزود: یادم میآید روز جمعه بود و ما درحال برگشت از نماز جماعت جمعه بودیم که ناگهان دشمن گراِ داد و شروع به خمپاره زدن کرد، به ما اعلام کردند؛ به سرعت برگردید، در ستون پنجم، دو رزمنده به شهادت رسیدهاند.
هداونداحمدی بیان داشت: بیستم بهمن ماه سال 60 اعلام کردند در تنگه چزابه پاتک زدهاند و نیروها به صورت گروههای 12 نفره در حال حرکت هستند. تجهیزات آنها فقط اسلحه ژ3 و لباسهایی بود که بر تن داشتیم. پشت خاکریز قرار گرفتیم. تشکیل گروه 12 نفره دادیم و در تپه نعل اسبی عراقیها و با وجود اینکه حیوانات زوزه میکشیدند، ما شروع به تیراندازی کردیم و سنگر عراقیها را تصرف کردیم و دشمن مجبور به عقب نشینی شد. ما برای دفاع داخل شیارها قرار گرفته بودیم و بعد از حمله مشاهده کردیم بسیاری از رزمندگان به شهادت رسیدهاند.
جانباز هشت سال دفاع مقدس ادامه داد: در پاتک سال 60 که من در جبهه بودم، خط سوم حملات را دشمن گراِ زده بود و با این حمله، انبار مهمات را مورد حمله قرار داد و به آتش کشاند. ماشین مهمات دیگری که در تویتا قرار داده بودند در حالی به سمت ما میآمد که رانندهاش گلوله خورده بود و خون زیادی از بدنش رفته بود. ماشین به آرامی حرکت میکرد. وقتی ماشین در سربالایی ایستاد و رزمندگان چادر ماشین را کنار زدند مشاهده کردند مهمات صحیح و سالم است. رزمندگان ندای «الله اکبر، الله اکبر» سر دادند. این یکی از اعجازهایی بود ماشین مهماتی که چند دقیقه پیش دشمن با اصابت ترکش به آتش کشیده شده بود، اکنون پر از مهمات به ما رسید و با آن مهمات عراق عقب نشینی کرد.
این جانباز 70 درصد قطع پا گفت: گرای خط سوم با بمبارانی از ترکش همراه بود. فرمانده سپاه وقت آقای عزیزی به فیض شهادت رسید و به من نیز سه ترکش اصابت کرد و مجروح شدم. رزمندگان به سرعت مرا به عقب خط انتقال دادند و در نهایت به بیمارستان صحرایی اهواز منتقل شدم.
وی افزود: وقتی به بیمارستان اهواز منتقل شدم، شدت جراحاتم به قدری زیاد بود که مرا به بیمارستان شیراز جهت ادامه مداوا منتقل کردند. خیلی به من روحیه میدادند، زیرا جراحت پایم زیاد بود. هرچه دکترها تلاش کردند نتوانستند پایم را نگه دارند و به علت سطح بالای عفونت پایم را قطع کردند تا جلوی عفونت گرفته شود. بعد از اینکه پایم را قطع کردند عفونت بدنم از بین رفت و حالم خیلی بهتر شد.
این جانباز یادگار دفاع مقدس در ادامه گفتگو بیان کرد: من که طاقت ماندن در خانه را نداشتم، دوباره در سال 62 به جبهه اعزام و در سقز مشغول خدمت شدم. این بار دچار موج گرفتگی شدم و به نواحی اعصاب و روانم آسیب رسید. دیگر کنترل کامل نداشتم و دست خودم نبود، ممکن بود کاری انجام بدهم که بعد از آن پشیمان شوم. از امام حسین(ع) طلب شفاعت کردم. خواب بودم که در خواب دیدم یک شخصی آمده و از من میپرسد: چه اتفاقی افتاده است؟ چرا ناراحتی؟ من جواب دادم: با موج گرفتی که در من بوجود آمده است، کم کم دارم شرمنده زن و بچه هایم می شوم چون کارهایی از من سر میزند که کنترل آن را ندارم و اطرافیانم آسیب روحی میبینند.
وی افزود: وقتی بیدار شدم، وقت نماز صبح بود. با خود گفتم: حکمت این خواب چه بود؟... تصمیم گرفتم وارد کار معرق بشوم. با نام خدا(الله) شروع کردم. فیبر را گرفتم و نام الله را با معرق کار کردم. با اینکه هیچوقت آموزش ندیده بودم. ولی خیلی خوب درآمده بود و خودم خیلی خوشم آمد. کم کم ابزارآلات معرق را مهیا کردم چون میخواستم ادامه بدهم. اولین کارم را به نام جعفرصادق(ع) شروع کردم و به یکی از بستگانم که سید بود، هدیه کردم. روز به روز کارم بهتر و بهتر میشد. دومین کارم را با چهار قل با معرق درآوردم. کم کم مجوز گرفتم و در حیاط منزلم به آموزش رایگان پرداختم.
این کارآفرین در پاسخ به این سوال خبرنگار که انگیزه شما از انجام این هنر چه عاملی بوده است، گفت: به عشق سالار شهیدان امام حسین(ع) انجام میدهم، زیرا ایشان استاد همه ما هستند و هر چه دارم از برکت شفاعت ایشان است. یکسال هم نشده بودم که کارم را شروع کرده بودم، ولی آنچنان پیشرفت کرده بودم که خودم هم باورم نمیشد.
وی افزود: هنرجویانم که من آموزش میدادم، پیشرفت خوبی کرده بودند و برای آنها منبع درآمدی شده بود و این آموزش را همچنان رایگان ادامه میدهم. زیرا معتقدم آموزش به نسل جوان میتواند آنان را از آفت بیکاری دور کند. هنرجویانم با نقاشی که از من به تصویر کشیده بودند به عنوان هدیه به من میدهند. که این هدیه یک دنیا برای من ارزش دارد.
وی از آرزویش گفت: وقتی مسئولین بنیاد شهید از کارگاه خانگی من بازدید کردند، از من پرسیدند چه درخواستی داری؟ گفتم: دوست دارم به کربلا بروم و امام حسین(ع) را زیارت کنم. دو سه روز بعد مقدمات زیارت مهیا شد و من به زیارت سالار شهیدان رفتم.
هداونداحمدی در ادامه از فعالیتش گفت: نمایشگاههایی چه در داخل کشور و چه خارج از کشور برگزار میشد، شرکت میکردم. یک سال در نمایشگاهی که در کشور ترکیه برگزار شد، با یکی از کارشناسان هنری بنیاد شهید شرکت کردم. غرفهای را در اختیار من گذاشتند و من ابتدا عکس مقام معظم رهبری(مدظله العالی) را بالای غرفه نصب کردم. ابتدا با مخالفتهای شدیدی روبرو شدم، چون اجازه چسباندن عکس را به کسی نمیدادن ولی من سماجت این کار را عملی کردم. چون ما پیرو ولایت فقیه هستیم و عکس رهبرمان همه جا باید در کنار ما باشد.
این جانباز ادامه داد: این نوع تبلیغات من در رسانههای ترکیه خیلی سر و صدا کرده بود و مسئولین کشور ترکیه نیز از غرفه من دیدن کردند و خیلی تعجب کردند، که چرا در کشور بیگانه این فرهنگ و انقلاب اسلامی را ترویج میدهیم. هدفم این بود که انقلاب اسلامی را به کشورهای دیگر صادر کنم و دشمنان اسلام بدانند که جمهوری اسلامی ایران قصد دارد، با انقلابی که از خون شهیدان به دست آورده است را به کشورهای دیگر صادر کند.
هداونداحمدی درخصوص حال و هوای رزمندگان در جبهه اینگونه اظهار داشت: بسیجیان با دلی شاد به فرماندهی حاج کاظم نجفی رستگار عاشقانه در میدان حق علیه باطل حضور داشتند و با عزمی راسخ، با دل و جان برای خاک کشورشان قدم در این راه گذاشتند.
این جانباز کارآفرین درخصوص حال و هوای جبهه افزود: حال و هوای جبهه برای من یک دانشگاه بود و کسی که به جبهه میرفت از تعلقات دنیوی دور میشد و تمام فکر و ذهنش جنگیدن و دفاع از کشور بود. در جبهه رزمندگانی حضور داشتند که با وجود سن کم، فرماندهی را به عهده داشتند. اگر بخواهیم روحیه شهدا یا فرهنگ ایثار و شهادت را حفظ کنیم، فقط باید راه انقلابی را ادامه بدهیم و به انقلاب پایبند باشیم. مردم بدانند برای انقلاب چه کاری انجام شده است و باید راه شهدا را ادامه داده و به سیره شان عمل کنیم. شهدا به خاطر ما جانشان را فدا کردند.
یادگار دفاع مقدس در پایان خواسته خود را از مسئولین اینچنین بیان کرد: به یادگاران دفاع مقدس توجه بیشتری داشته باشند. جانبازان هنرمند را حمایت کنند. زیرا جانبازان تمام دلخوشیهایشان به حمایتی است که مسئولین دارند. خدا را در نظر داشته باشند و قدم در راه راست و عدالت بگذارند و به دین لطمهای نزنند.
وی به جوانان توصیه میکند: به کارهایشان فکر کنند و دین احترام بگذارند. رزق و روزی را از خدا بخواهند. توکلشان را به خدا بیشتر کنند. جوانان باید خودشان تمام تلاششان را برای آبادانی این کشور بکنند و منتظر کسی نباشند و مشکلات را برگردن کسی نیندازند و با زحمت کشیدن به خواسته های خود جامه عمل بپوشانند.
مصاحبه از: سعیده نجاتی