مدام از "شهادت" صحبت میکرد
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید غلامرضا الفی نواران در بیست و هشتم بهمن سال 1343 فرزند علی اکبر در شهرک دانش بدنیا آمد او توانست پس از گذراندن دوران کودکی به تحصیل خود تا سال سوم راهنمایی در شهرک دانش بپردازد.
بعد از آن تحصیل را رها کرد و در کارخانه ریسندگی مشغول به کار و فعالیت شد و در آن زمان سرپرست کارگران و دستگاهها بود و از حق کارگران در مقابل بی عدالتی دفاع میکرد و از اینکه او را به خاطر این سخنان از کارخانه بیرون کنند واهمه نداشت.
پس از مدتی از کارخانه استعفا داد و دو ماه بیکار بود در این مدت به مشهد و قم رفتند و به تمام فامیلها سر زد این در زمانی بود که دوستش اکبر قهرمانی به شهادت رسیده بود.
اهل عبادت و برپایی نماز بود و در مسجد فعالیت میکرد. در زمان اوج گیری انقلاب در تظاهرات شرکت میکرد و پس از فوت آقای طالقانی تا بهشت زهرا پیاده رفت. به نوحه خوانی میپرداخت. علیه بی عدالتی و ظلم بپا میخواست. همیشه در کارخانه بعلت اینکه بی عدالتی ها را مشاهده میکرد ساکت نمی نشست و به سخنرانی و گرفتن حق کارگران میپرداخت.
و در این مدت غلامرضا شبانه روز گریه و زاری میکرد و یک هفته در مراسم شهادت اکبر نوحه خوانی و سینه زنی میکرد و گفت که اسحله او را برمیدارم و به راهش ادامه میدهم و بدون او نمی مانم تا اینکه بعد از این مدت به خدمت سربازی اعزام شد.
و سه ماه آموزشی را در حلبیان گذراند و دوران خدمت را که برای غلامرضا بیشتر از یک ماه طول نکشید در گولان مکانی که از نظر جانی تأمین نبودند گذراند تا اینکه یک شب ساعت یازده برای تأمین جاده رفته بود و بعد از آن درهمان شب ساعت یک برای کمین جاده رفته بود که اسب سواری به او حمله میکند و غلامرضا را به رگبار گلوله می بندد و گلوله ای به پشت او اصابت میکند و در شبی تاریک از شبهای سومین ماه از سال 1363 جان به جان آفرین تسلیم نمود.
ذکر خاطرهای به نقل از مادر شهید:
قبل از شهادتش همیشه از شهید شدنش صحبت می کرد و حتی با سه تن از دوستانش صحبت کرده بود و میگفت: وقتی ما شهید شدیم، مزارمان را در امامزاده ابوالحسن و ابوالحسین (ع) قرار دهند، زیرا پدرم پاهایش درد می کند و نمی تواند زیاد راه برود و حتی به خاطر این که مراعات حال پدرش را می کرد، دوست داشت که به جای پدرش کار کند تا او زیاد خسته نشود.