شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۴:۴۵
نوید شاهد - فرمانده شهید «مرتضی خانجانی» در بخشی از مناجات خود نوشته است: «ما منتظریم تا چراغ هدایت بیاید، شبها بیدار می مانیم و انتظار فرج می کشیم تا آقا بیاید، سالها می مانیم و می سازیم تا مهدی بیاید، سر رسد و گیرد جام جهان بر دست، برکوبد بر ظالمان شمشیر و جدا می سازد...»

مناجات فرمانده شهید «مرتضی خانجانی»:منتظران چراغ هدایت هستیم

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران: شهید مرتضی خانجانی، یادگار «مرادعلی» و «معصومه» یکم دی ماه سال 1345 در شهرستان ملایر به دنیا آمد. وی تا چهارم متوسطه درس خواند. سال 1364 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد و سپس به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر پنجم مرداد ماه سال 1367 با سمت فرمانده گردان در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به صورت به شهادت رسید. پیکر وی را در بهشت هاجر زادگاهش به خاک سپردند.

متن مناجات فرمانده شهید «مرتضی خانجانی» را در ادامه می‌خوانید:

«بسمه تعالی»

ما منتظریم تا چراغ هدایت بیاید، شبها بیدار می مانیم و انتظار فرج می کشیم تا آقا بیاید، سالها می مانیم و می سازیم تا مهدی بیاید، سر رسد و گیرد جام جهان بر دست، برکوبد بر ظالمان شمشیر و جدا می سازد و انسان قدرت کاذب بگیرد و دست مظلومان کشد بیرون ز گودال تباهی بگیرد انتقام از ستمکاران، نمایان گرداند چهرۀ روسیه هان، اَمن و اَمان گیرد به زمین جهش پرندگان نباشد از خوف، گریز وحوش نباشد از ترس، لرزه ای نباشد بر تن از هراس همه در سایه شمشیر اسلام و چه خوش است.

خدایا، اما.... اما... اما... از تو می‌خواهم فرج امام زمان را نزدیک گردانی، اما از خود می ترسیم، زیرا در آن معرکه جایگاهی ندارم، از افراد گنهکار دوران می باشم.

از نظر امام دور هستم و این خود عذابی است بس عظیم که تحملش بس دشوار اما خدایا، بعضی مواقع با خود می گویم، علی شفاعت می نماید. چرا که شیعه هستم، محمد (ص) شفاعت می نماید چرا که مسلمان و از امتش می باشم. می گویم خمینی واسطه می شود چرا که عضو سپاهش بودم، اما... اما... اما...  باز به خود می آیم که آیا اینان چنین افرادی را هم شفاعت می کنند، نه... نه... نه...

چرا... چرا... زیرا نفس تو سرکش است زیرا حب جاه داری، زیرا حب دنیوی داری زیرا هنوز شیون و زاری روح و انسانیت اصلی است. از زندان تاریک جسم فانی ات به گوش می رسد. اما فریاد رسی ندارد فریاد رسش غرق در حبها و نفسها و لذات است، سرش شلوغ است و صدایی به گوشش نمی رسد، اما روزی غیر منتظرند صدایی مهیب، انفجاری که در حقیقت هیچ کدام نیست، او را متوجه می سازد و اما دیگر دیر شده؛ دیگر انفجار صورت گرفته انسانی از جای خود کنده شده است دست از زمین و دنیا بریده شده آنجاست که انسانیت صدایش قطع می شود و آن واقعه عظیم مرگ است مرگ، مرگ، مرگ.

مورخه: دوازدهم شهریورماه سال 1363

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده