ماجرای مین والمر!
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید حاج قاسم اصغری یادگار «اکبر» پانزدهم فروردین ماه سال 1343 در شهرستان قدس به دنیا آمد. وی تا سوم راهنمایی تحصیلات خود را ادامه داد و سپس به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر دهم آبان ماه سال 1366 به عنوان فرمانده گردان تخریب لشگر 10 سیدالشهدا در سردشت بر اثر انفجار مین در حال خنثیسازی به شهادت رسید. پیکر وی را در بهشت فاطمه(س) تابعه شهرستان قدس به خاک سپردند.
مادر و همسر فرمانده گردان تخریب لشگر 10 سیدالشهدا «شهید حاج قاسم اصغری» روایتی را بیان کردهاند که در ادامه میخوانید:
مادر شهید: قاسم به شهادت خیلی علاقه داشت و قبل از شهید شدن در این مورد برایم صحبت میکرد حتی سفارشکرده بود که دوست دارم قبرم مثل قبر حضرت زهرا (س) گمنام باشد و اگر جنازهام، در کنار بچههای گردان در بهشت زهرا دفنم کنید. سال 1363 بود که یک روز قبل از شهید شدن حاج قاسم، خواب دیدم به دیدن سیدی می روم و مقداری میوه گرفته ام که به سید دادم در آن وقت بمبی درآسمان منفجر شد و بر سر و صورتم ریخت ، یک دفعه از خواب بیدار پریدم و فهمیدم که حاج قاسم شهید شده است. فردای همان روز در میعادگاه سردشت حاج قاسم ندای معشوق را لبیک گفت.
همسر شهید: روزی یک عکس با خود آورد که از مین گرفته شده بود به نام والمر، حاج قاسم آن عکس را دوست میداشت و همیشه میگفت: این مین از همه مین ها قشنگتر است او در خنثی کردن مین تخصص داشت و آخرین باری که به جبهه رفت، بدون اطلاع این مسئله که بچهها مین را دستکاری کردهاند، هنگام خنثی کردن مین به شهادت رسید و جالب این که با مینی از نوع والمر به آرزویش رسید.
قافله عشاق منزل به منزل ره سپردند و در یک فجر صادق به روشنایی نور رسیدند. او دلشوره غریب غربت داشت و از شوق دیدار دوست، طاقت از کف می داد. آغوش نیازش، بوی عطر نجابت و اجابت می داد، حرم دلش، جای خداوند دل و همه سینه اش را حریم دوست کرده بود سرانجام نیز گذرنامه عشق از آن سوی مهربانی برایش رسید و خیلی زود با چمدان تنهایی اش که پر از گلهای یاس تقوا بود، از مرز سدره المنتهی به طرفه العینی گذر کرد.
حاج قاسم: انشاالله به آنجا برسیم که وقتی مرگ به سراغمان آمد با آغوش باز در برش گیریم و همچون مولا علی (ع) بگوییم فزت و رب الکعبه به خدای کعبه رستگار شدم. طوری بمیرم، وقتی دار دنیا را وداع گفتیم حضرت علی (ع) و آقا امام حسین (ع) سرمان را در بغل بگیرند.