دنیا برای مومنان چگونه مکانی است؟
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران: شهید مالک ازوم چلویی، یادگار «بایرامعلی» و «بگم جان» دهم فروردین ماه سال 1349 در شهرستان تهران به دنیا آمد. وی دانش آموز دوم راهنمایی بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر یکم بهمن ماه سال 1366 با سمت امدادگر و آرپی چی زن در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
قسمت دوم وصیت نامه شهید «مالک ازومچلویی» را در ادامه میخوانیم:
«سبوح قدوس ربنا و رب الملائكه و الروح»
«اللهم اجعلنی وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الاخره»
«یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح»
قال الله تعالی: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» (انشقاق)
با سلام و درود به پیشگاه سیدالشهداء(علیه السلام) و به پیشگاه ولی عصر بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن المهدی (عج) و نائب بر حقش خمینی کبیر و بر تمامی شهداء گرانقدر و نازنین، شهدایی که کوله بارشان را بستند و همه با دستی پر به سوی القای دوست شتافتند و دستشان را در دست الهی قرار دادند و زمین نخوردند و کوله بار سنگینی از مسئولیت را بر دوش ما نهادند.
شهدایی که همیشه در برابر مولايشان ذلیل و خوار خود را می شمردند. آنهایی که می سوختند برای اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، آنهایی که نیمه شبها به بیابان می زدند و آوای خوش خدا خدا و سیدی مولایی و غیره را سر می دادند و از خوف او اشکها جاری می ساختند و در هنگام جان سپردن چنان زیبا جان را بهر او هدیه کردند و «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین (ع) را لبیک گفتند، گویا می شنیدند صدایش را می دیدند تیرهای سه شعله ای را که به سوی مولا پرتاب می شود و گویا می دیدند آن لحظه ای را که آقا در خون خود می غلتید و می گفت «الهی رضا به قضائك و تسلیما لامرک» و همه او را مشاهده می کردند.
گویا دنیا برایشان مکانی پست و بی ارزش شده بود و گویا مانند عقابی که صدا می زند مرا آزاد کن صیاد. صیاد، عقاب کوه، مرغ خانگی نیست، این خانه برایشان تنگ است و نمی توانند در این خانه پرواز کنند و ماندن برایشان تنگ است و وقتی که می رود و آنجا را مشاهده می کند، می گوید: «ای کاش زودتر به اینجا آمده بودم و آن عاشقانی که دم آخر امام زمانشان را دیدند و در ضلالت دینشان نمردند و او سرشان را به زانو می گرفت را می دیدم». پس ای شهدا برای ما حمدی بخوانید که او را زنده اید و ما مرده.
چنانچه اسراء، مفقودین و معلولین و همه رزمندگانی که با هدیه جان خویش درخت اسلام را رشد دادند و از تمام رفاه و آسایش دنیا گذشتند و به جایی آمدند که باید سختی ها و رنجها را تحمل کنند و به قول عرف به دانشگاه امام حسین (ع) آمدند و عده ای فارغ التحصيل و عده ای مردود مثل خود این بدبخت.
دیگر سلام و درود بر پدر و مادرهایی که دل از فرزندان خود کنده و آنها را روانه کربلای ایران و میدان نبرد با خصم دون و ابر قدرتهای شرق و غرب کردند و هنگام بدرقه گفتند که ان شاء الله این دفعه راه کربلا را باز می کنیم و شما را به کربلا خواهیم برد.
اما عده ای تا نصف راه و حتی بیشتر راه را پیمودند ولی نرسیدند و گفتند اگر یک روزی به مرقد باصفای امام حسین (ع) رسیدید، سلام ما را برسانید و بگویید که کسی هم بود که می خواست بیاید و حرم شش گوشه و باصفای شما را زیارت کند، ولی نتوانست و عده ای هم وقتی که می خواستند شهید بشوند، گفتند که ما تا اینجا آمدیم، بقیه اش را تو بیا. «جان دادند و کربلا ندیدند.»
زهرای اطهر خانه اش آتش گرفته *** این آتش سوزان سر راهش گرفته
میان خون با پسرش *** صدا نماید پسرش
مظلومه زهرا(س)
بنشین در برم ای خانه نشین *** صورت فاطمه را سیر ببین
ادامه دارد...