وظیفه شما حسینی و زینبی تربیت کردن فرزندانتان است
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران، شهید «سعید تراب»، یادگار «هادی» و «صفیه» بیست و چهارم آبانماه سال 1342 در شهرستان ری چشم به جهان گشود. وی تا سوم متوسطه درس خواند. در سال 1361 ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد و سپس به عنوان نیروی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر یکم مرداد ماه سال 1367 با سمت معاون گردان الزهرا (س) در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به سر و پا، به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.
متن وصیتنامه معاون گردان الزهرا(س) شهید «سعید تراب» را در ادامه میخوانیم:
«بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين انه خير ناصر و معين»
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»
«اي کسانيکه ايمان آورديد بردبار باشيد و شکيبايي ورزيد و خويش را آماده ي جنگ نگهداريد و از خدا بترسيد شايد رستگار شويد.»
بنام او که هميشه اوست بنام او که زندگيم در جهت اوست و زنده ايم به او و زندگيم بخاطر اوست و معشوق و معبود و مرادم اوست. خدايا تو را شکر که به من منت گذاردي و من را در جوار مجاهدان راهت قرار دادي.
خدايا؛ چقدر نعمتها که به من دادي نتوانستم شکرگزار باشم. خدايا؛ اکنون که قلم در دست گرفته و وصيتي مي نويسم تو ميداني که در قلبم چه مي گذرد و خدايا؛ تو ميداني که من باور نمي کنم که شهيد شوم ليکن به صفت روحانيت و رحمت تو اميدوارم که همواره با در نظر گرفتن اين صفت است که خود را آماده رزم و شهادت مي کنم. خدايا؛ مرا ببخش و از تقصيرات و گناهانم بگذر.
آري خوشا بهحال آن کساني که رفتند وکلمه «لا» بر لب داشتند « لا» بر همه لذایذ زندگاني. «لا» بر هواي نفسي و «لا» بر عواطف و لبيک به «هل من ناصر ينصرني» حسين زمان خميني بت شکن گفتند، چه لحظههاي شيريني است اين لحظه آخر اين وقتهاي آخر که انسان با تمام وجود پشت پا ميزند بر تمام لذایذ زندگاني. خدايا؛ تو را شکر ميکنم، که چنين نعمتهايي به من دادي تا خود را اينگونه وارسته ببينم.
صحبتي با برادران بسيج و دوستام مومن: با عرض سلام توفيق همه شما را از خداوند خواهانم خوب عزيزان ميدانيد که به شما بسيار علاقه داشتم و عشق مي ورزيدم و با شما صحبتي دارم؛ اولاً من از آن کوچکترم که با شما صحبتي کنم ولي چکار کنم از برادران بسيج حلاليت مي خواهم برادران بسيج بازوي پر توان امام امت هستند پس بايد به صحبتهاي او هم گوش دهيد که فرمود مسجد سنگر است سنگرها را حفظ کنيد برادران بسيج اين سخن امام را آويزه گوشمان قرار دهيم و در کليه مراسمها که در مسجد برگزار مي شود، شرکت فعال داشته باشيم.
صحبتي با پدر و مادر عزيزم؛ به شما خيلي علاقه داشتم. شما را مانند چشمانم ميدانستم چرا که پند و اندرز شما بود که مرا در خط اسلام و قرآن و ولايت نگهداشت و همواره از شما متشکرم بخاطر زحماتي که براي من کشيديد و معذرت خواهي بخاطر اذيت هايي که از روي ناآگاهي بوده و از برادران و خواهرم ميخواهم که راه شهيدان را ادامه دهند و از کليه اقوام و فاميل براي اين حقير زحمت کشيدند تشکر و طلب حلاليت ميکنم.
چند کلامي به مادر و پدر و خواهر و برادرانم و همسر و اهل فاميل؛ ميدانيد که اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست هميشه به ياد خدا باشيد و به فرامين خدا را عمل کنيد، پشتيبان و از ته قلب مقلد امام باشيد. به نماز و دعاها و مجالس اباعبدالله(ع) و شهدا اهميت بدهيد، که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربيت حسيني و زينبي بيابيد و رسالت آنها را رسالت خود بدانيد، و فرزندم را نيز همان گونه تربيت کنید که سربازاني با ايمان و عاشق شهادت و علمداراني صالح براي اسلام به بار آيند.
تو اي مادر کنم زاري که من اکنون بسي شادم *** نمردم زنده مي باشم بود رنج تو در يادم
همانا شير پاک تو مرا جانباز پرورده *** که جان خويش را در راه حق ز کف دادم
در پايان از تمام خواهران دينيم ميخواهم که حجابتان را حفظ کنيد که کوبندهتر از خون من است که در دامن شما خواهران با ايمان جوانهايي برومند پرورش مييابند. چند کلامي با همسر مهربان و صبورم دارم خدا بهتر مي داند که من شوهر خوبي براي شما نبودم و از تو ميخواهم که همسر عزيزم کردار زينب(س) را پيشه کن و در تربيت فرزندم کوتاهي نکن و در زندگي صبور و متين باش. همسرم انشاالله مرا حلال کنيد و به اميد خدا در آخرت همديگر را ملاقات نمائيم.