"محمودرضا" با آرامشش مرا بیتاب کرد!
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید محمودرضا بیضایی، هجدهم آذرماه سال 1360 در شهر تاریخی و خاستگاه روحانیت یعنی تبریز به دنیا آمد. محمودرضا در خانوادهای مذهبی بزرگ شد و در دوران دبیرستان به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی مسجد چهارده معصوم (ع) شهرک پرواز درآمد. حضور مستمر و مداومش در جمع بسیجیان پایگاه نخستین بارقههای عشق به فرهنگ ایثار و شهادت را در دل محمودرضا شعلهور کرد.
با آغاز جنگ در سوریه از سال 1390 برای یاری کردن جبههی مقاومت و دفاع از حریم آلالله (ع)، آگاهانه عازم سوریه شد. این جوان رشید سرانجام بعد از دوسال حضور مستمر در جبهه سوریه، بعدازظهر 29 دیماه سال 1392 همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) بر اثر اصابت ترکشهای یک تله انفجاری از ناحیه سر و سینه در جنوب شرقی دمشق مجروح میشود و سرانجام به شهادت میرسد.
برادر شهید مدافع حرم نقل میکند:
اینبار برای رفتن بی تاب بود. تازه برگشته بود، اما رفته بود رو انداخته بود که دوباره برود. مطیع بود. وقتی گفته بودند نه نمیشود، سرش را انداخته بود پایین و رفته بود. اما چند روز بعد دوباره اصرار کرده بود که برود. چهار روزی فرستاده بودندش دنبال کاری که از سوریه رفتن منصرف بشود. کار چهار روز را در سه روز تمام کرده بود و آمده بود گفته بود که حالا میخواهد برود.
بالاخره حرفش را به کرسی نشانده بود… شب رفتنش، مثل دفعههای قبل زنگ زد گفت: که دارد میرود. لحن آرامش هنوز توی گوشم هست. توی دلم خالی شد از اینکه گفت دارد میرود. این دو سه بار اخیری که رفت، لحنش موقع خداحافظی بوی رفتن میداد. بغضم گرفت.
گفتم: کی بر میگردی؟ بر خلاف همیشه که میگفت؛ کی میآید، گفت: معلوم نیست. مثل همیشه گفتم خدا حافظ است انشاالله. همیشه موقع رفتنش زنگ که میزد حداقل یک ربعی حرف میزدیم اما ایندفعه مکالمهمان خیلی کوتاه بود؛ یک دقیقه یا کمتر شاید. حتی نگذاشت مثل همیشه بگویم رفتی آنطرف، اس ام اس بده! تلفن را که قطع کرد، بلافاصله پیغام زدم: «اس ام اس بده گاهگاهی!» یک کلمه نوشت: «حتما.» ولی رفت که رفت…