فرمانده با سخاوت
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: اردیبهشت ماه 1364 بود. فرمانده ام با مرخصیام موافقت کرده بود. حالا می توانستم چند روزی را نزد خانوادهام بگذرانم. دلم برای آنها حسابی تنگ شده بود. زمانی که ساکم را بر می داشتم، یکی از سربازان رو به من کرد و گفت: فرمانده احضارت کرده..
قلبم فرو ریخت. با خود گفتم چه اشتباهی مرتکب شده ام که فرمانده مرا احضار کرده. با حالتی پر از تشویش به حضور فرمانده بوربور اژدری رفتم. وقتی چهره مهربان او را دیدم نگرانیام از بین رفت. با لحن پدرانه و دوستانه گفت: انشاالله که به سلامت برگردی. حالا که داری میروی به مرخصی ببینم آیا هزینه سفر داری؟ اگر پول نداری یا هر مشکل دیگری هست بگو تا آن را حل کنیم.
من آن روز تشکر کردم و از اتاق فرمانده بیرون آمدم. خیلی خوشحال بودم که این آدم با سخاوت و فهمیده فرمانده من است. شناخت من از او در حد همین برخورد کوتاه، با بود. مرخصی را پشت سر گذاشتم و به پادگان برگشتم. اول دلم می خواست بروم فرمانده جوان و مهربانمان را ببینم؛ اما به جای دیدن او با قیافههای مغموم و پریشان سربازانش مواجه شدم و جای خالی او را دیدم.
همانجا به من گفتند؛ که فرمانده اژدری روز هیجدهم اردیبهشت در حال خدمت در لشكر 28 نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی، در حالیکه پادگان حمید زیر آنش دشمن قرار گرفته بود، به شهادت رسیده است. از آن به بعد بود که تازه او را شناختم.
بچه ها هر فرصتی که پیدا می کردند در مورد او حرف می زدند و از محل زندگی و نحوه خدمتش میگفتند؛ لطفالله بوربوراژدری متولد دهم آبان ماه سال 1345 بود و در روستای ابراهیم آباد ورامین به دنیا آمده بود و میگفتند؛ قبل از انقلاب از مبارزین انقلابی بوده و علیه رژیم پهلوی فعالیت میکرده. انقلاب که پیروز می شود به عضویت ارتش جمهوری اسلامی در می آید و در این مدت آنقدر خدمات صادقانه و دلسوزانه انجام میدهد که به او درجاتی می دهند و با رتبه افسری خدمت می کند. فرمانده اژدری حدود شش سال در ارتش خدمت می کند و ماهها و روزهای زیادی را در مناطق جنگی پشت سر می گذارد تا اینکه در سن 24 سالگی و در هجدهم اردیبهشت ماه سال 1364 در پادگان حمید اهواز به شهادت می رسد.
بچه های پادگان قسمتهایی از وصیت نامه فرمانده بوربوراژدری را چاپ کرده بودند و دست به دست می گرداندند. شهید با اینکه خواسته بود برای رفتگان گریه نکنید؛ اما من می گویم که از دست دادن چنین مردان شجاع و با گذشتی گریه دارد؛ اگر چه گریه هم گاهی مرهم بعضی زخمها نمی شود.
یادش به خیر، فرماندهای که هیچگاه مهربانیهایش از ياد سربازان تحت امرش می رود، همیشه زنده است، زیرا شهید همواره زنده است.