"شهادت" در نگاه شهید «اقدامی»
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استانتهران، شهید «احمد اقدامی» یادگار «علی» بیست و سوم تیر ماه سال 1347 در تهران چشم به جهان گشود و بعد از طی دوران کودکی وارد مدرسه شد. با شروع جریانات انقلاب اسلامی به علت تغییر محل سکونت، کلاس پنجم ابتدایی را در دبستانی واقع در گرمدره به پایان برد. بعد از اتمام دوران دبستان به مدرسه راهنمایی نیمه شعبان واقع در امیرآباد گرمدره رفت و ادامه تحصیل داد.
او از سال سوم راهنمایی وارد بسیج شد و از همان زمان علاقهی بسیاری به حضور در مسجد داشت و اکثر اوقات نمازهای یومیه را در مسجد می خواند. شهید اقدامی ضمن تحصیل به کتابهای علمی و مذهبی نیز علاقهی فراوان داشت و بعد از اتمام دورهی راهنمایی، در دبیرستان دهخدا واقع در کرج ثبت نام کرده و در رشتهی علوم تجربی تحصیل خود را به پایان برد. او در تابستان سال 1364 برای گذراندن دورهی آموزش نظامی به پادگان امام حسین (ع) معرفی شد و پس از آموزش مقدماتی به پادگان سقز در کردستان اعزام شد و مدت دوازده ماه در روستاهای اطراف سقز، در خدمت بسیج بود. پس از اخذ دیپلم در کردستان به منزل بازگشت و از طرف سپاه ناحیهی کرج در بهمن ماه سال 1365 برای تحصیل به دانشگاه معرفی شد.
وی قبل از معرفی شدن به دانشگاه به جبهه اعزام و در شرق بصره مسئولیت بیسیمچی را به عهده گرفت. شهید اقدامی در عملیات پیروزمندانهی کربلای هشت در شرق بصره، ابتدا به وسیلهی ترکشی که به پشت سرش اصابت کرده بود مجروح و در همان زمان به پشت جبهه منتقل شد و سپس توسط بمب شیمیایی مزدوران عراقی، در بیست و یکم فروردین ماهه 1366 در بیمارستان صحرایی به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
فرازی از وصیت نامه شهید
بزرگوار است آن خدایی که پادشاهی به دست اوست و او بر هر چیز
تواناست، آن خدایی که مرگ و زندگانی را تقدیر کرد تا شما را آزمایش کند که کدام یک
از شما به عمل نیکوترید. آری همانا مرگ و زندگانی ما همه دست خداوند تبارک میباشد،
حال اگر فرجام کارها جز شهادت باشد، عمر ما تباه است و خدا کند که چنین نباشد. همانا
من رفتنی هستم، امانتی از خدا هستم و به سویش باز میگردیم. امیدوارم خداوند زندگی سراسر گناهم را بیامرزد و مرا غریق رحمت
خویش نماید.
در آخر بگویم که من وقتی به برادران بسیجی مینگرم، واقعاً افسوس میخورم الحق این برادران چه چهرههای نورانی دارند و چه جان برکفانی هستند که در شب عملیات در آن تاریکی نهان آرام آرام به خون غلتیدند بی آن که کسی متوجه ایشان بشود و من دیگر طاقت آن را ندارم جلوی این شهیدان بایستم.
منبع: کتاب قدسیان قدس(زندگی نامه شهدای شهرستان قدس)