"قاسم" خوش تیپترین جوان روستا بود
یکی از شهدایی که هم فوتبالیست بود و هم همرزم خودم، قاسم بود. در عملیات کربلای پنج هم به شهادت رسید. ایشان به دکتر معروف بود. بچه ها این لقب رو براش گذاشتند؛ چون حرکات و سکنتاش مثل دکترها بود، حرف زدنش، غذا خوردنش و... خلاصه خیلی باکلاس بود. توی کل شهدای یوسف آباد به جرأت می تونم بگم خوش تیپ ترینش بود. خیلی ها به تیپش ایراد می گرفتن که چرا شلوارلی می پوشه؟...
زمانی که قرار بود سپاهیان محمد به منطقه اعزام بشوند، ما هفت هشت نفر از محل خودمون اسم نوشته بودیم. ایشون اومد و گفت: کجا می روید؟ ما گفتیم داریم به جبهه می ریم. در همون ایام بود که به مادرش گفته بود براش به خواستگاری دخترخاله هاش بروند، ولی وقتی شنید ما داریم به جبهه می ریم، گفت: آقا من هم میام.
ما هم گفتیم تو تازه از جبهه اومدی، هنوز زوده که برگردی، بمون و چند ماهی استراحت کن. بعد انشالله جبهه می ری. گفت: نه من می خوام بیام و با ما اومد. درست یادمه که وقتی ما توی گردان علی اصغر بودیم و می خواستیم به عملیات بریم، همه وصیت نامه نوشتند. همه بچه ها توی چادر تدارکات پیش من بودند؛ از جمله روح الله خزائی فرمانده گروهانمونکه بچه شهریار بود و شهید رهگذر که فرمانده دستمون بود. به من میگفتند: تنها کسی که توی جمع ده نفره ما شهید می شه تو هستی.
من هم که خیلی شوخ طبع بودم گفتم: من تا حورالعین این دنیا رو نگیرم، حورالعین اون دنیا رو نمی خوام. این جوری شد که خداوند گفت: پس بمون؛ تو لیاقت نذاری شهید بشی. ولی الان پشیمونم. کاش اون موقع می رفتم و شهید می شدم و این چیزها رو نمی دیدم. خوشا به سعادت اونها که رفتند و به آرزوشون رسیدند.
وقتی به عملیات رفتیم تنها کسی گه به شهاادت رسید قاسم جعفرلو بود. چند روزی هم پیکرش در منطقه مونده بود و بعد از هفت، هشت روز به عقب برگردونش.
منبع:کتاب فرمان برداران قوام(زندگی نامه شهدای روستای یوسف آباد قوام)