ما فقط ازشهادت علی مطلع بودیم!
چند روایت خواندنی از شهید
زمستان سرد و یخ زده ای بود برف همه جا را پوشانیده بود. علی بسیار مریض و بد حال بود. تنها پسرمان در یک قدمی مرگ قرار داشت. ما آن سال در روستا زندگی می کردیم چاره ای نداشتیم جز آن که بچه را به شهر برسانیم. او را برداشتیم و با پای پیاده در آن سرمای شدید با هر سختی بود به شهر رساندیم خیلی طول کشید که او کم کم جان گرفت و حالش رو به بهبودی رفت.
اولین حضور در راهپیمایی فقط 10 ساله بود
برای اولین بار که در راهپیمایی های قبل از انقلاب شرکت کرد،
ده ساله بود بعد از آن دیگر در بیشتر راهپیمایی ها شرکت می کرد. وقتی هم که انقلاب
پیروز شد به خیابان ها می رفت و در شادمانی مردم شریک می شد. در آن سالها روز به روز
بزرگتر شد و قد می کشید و با ایمان تر و خوش برخورد تر می شد و هر روز بیشتر از قبل
نسبت به دیگران مهربان و با سخاوت و گذشت می شد. وقتی هجده ساله شد به خدمت سربازی
رفت. چیزی نگذشت که دوران آموزشی را تمام کرد و بعد هم بلافاصله به منطقه جنگی اعزام
شد.
ما فقط ازشهادت علی مطلع بودیم!
آن روزها عملیات کربلای پنج در ناحیه شلمچه در جریان بود علی اولین روزهای ورود به جبهه، به رزم بی امان با دشمنان دین پرداخت و از ناحیه پا مجروح شد. اما وضعیت منطقه و عملیات طوری بود که کسی نتوانست بدن غرق به خون او را به عقب انتقال دهد ما فقط خبر شهادت او را داشتیم. برای بدست آوردن بدن او، سالها و سالها چشم انتظار ماندیم انتظاری که هشت سال طول کشید.
علی همه را شیفته خود می کرد
او بسیار در مراسم نماز جمعه
شرکت می کرد، در راهپیمایی که در روزهای مختلف سال برگزار می شد شرکت می کرد، او دارای
اخلاقی نیک و برجسته بود که در اولین برخورد با دیگران خود را شیفته دیگران می کرد.
علی هم درس می خواند و
هم کار می کرد
علی در دوران مدرسه دوستی داشت که پدر نداشت و از نظر مالی خیلی ضعیف بودند و پولی که مادرم به او می داد به دوستش می داد و به او کمک می کرد و طوری کمک می کرد که دیگران متوجه نمی شدند. علی هم درس می خواند و هم کار می کرد. او بسیار دست و دلباز و مهربان بود. به دیگران کمک می کرد. همه دوست و آشنا و فامیل او را به خاطر اخلاق خوب و مهربانش دوست داشتند.
علی همیشه دست پُر به خانه می آمد
علی وقتی به خانه می آمد با دست پر می آمد. برای بچه ها خوراکی می خرید و در کارهای خانه به من کمک می کرد در آن زمان چون بچه های کوچک داشتم علی برایم غذا درست می کرد در نگهداری بچه ها به من کمک می کرد و هیچ وقت مرا تنها نمی گذاشت.
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران