اشک شوق "مرتضی" برای شهادت
خیلی ساکت و سر به زیر بود و هر چه می گفتیم آن را انجام می داد چون نمی خواست کسی از دست او ناراحت بشود. درس و مدرسه را رها کرد و با زحمت کار می کرد. همیشه در قنوت نماز سوره کوثر می خواند و آرزوی شهادت را داشت. بعد از نماز هر روز زیارت عاشورا می خواند.
روز شهادت هم قبل از نماز زیارت عاشورا خواندند و بعد از نماز پادگان منفجر می شود و به شهادت می رسد. از او چیزی به اندازه یک کف دست باقی نمی ماند. هر وقت یک مشکلی برایمان پیش می آمد، مرتضی گفت: امامزاده دیگر جا ندارد، یعنی می شود برای من هم اینجا یک جا فراهم شود؟ ...که به آرزویش رسید. روز عید آقای رسولی لیست شهدا را می خواند و از خانواده های شهدا قدردانی می کردند، اسم مرتضی را هم به اشتباه در میان اسم شهدا خواندند.
مرتضی تا شنید از خوشحالی اشک در چشمانش جمع شد و گفت: خدا از دهنت بشنود که من هم شهید بشوم. او قبل از شهادت خواب دیده بود که شهید می شود و سه روز بعد به شهادت رسید.
نیت کرده بود که با همکاری مسئولین گلزار شهدا یک دستگاه ژنراتور تهیه کنند و مزار شهدا را لامپ کشی کند تا وقتی که خانوادهِ شهدا بر سر مزار عزیزانشان می روند لامپ ها خودکار روشن شوند. مسئولین گفتند بودجه نداریم و قسمت مرتضی نشد.
آرزوی شهادت
همیشه در قنوت نماز سوره کوثر می خواند و آرزوی توفیق شهادت را داشت.
شاهد حدیثی:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَاد» (بقره/207)
«افرادی هستند (امیر مؤمنان علی (علیهالسّلام)) که جان خویش را با خداوند معامله میکند به خاطر به دست آوردن رضایت او، و خداست که نسبت به بندگانش مهربان است».
منبع: برگرفته از کتاب شمیم عاشقی شهدای شهرستان ملارد