خستگی ناپذیری قدیر همه را متعجب کرده بود
جمعه, ۱۷ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۰۰
همرزشم شهید «قدیر سرلک» می گوید: یک روز یکی از پرسنل شهید سرلک پیش من آمد و گفت برادر احمد میشود به قدیر بگویید کمی آرامتر کار کند، گفتم، چطور؟ گفت؛ قدیر، شب و روز ندارد از بس که کار میکند،
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران، شهید مدافع حرم «قدیر سرلک» یادگار «عبدالحسین(فوت1396)» سیزدهم شهریور ماه 1363 در تهران چشم به جهان گشود. شهید سرلک دارای روحیه شهادت طلبی، پشتکار، حسن خلق، سخت کوشی و ساده زیستی بود. ایشان در جریان مأموریت مستشاری که در سوریه حاضر شده بود و در روز سیزدهم آبان ماه 1394 منطقه حلب به شهادت رسید و در گلزار شهدای ده امام شهرستان پاکدشت به خاک سپرده شد.
برشی از خاطرات همرزمان شهید "قدیرسرلک"
احمد یوسف پور: شهید قدیر سرلک یکی از برادران پاسداری بود که با درجهداری وارد سپاه شد و از بحث درس و دانشگاه عقبنیفتاد، در طول خدمت، درس و دانشگاه را در رشته برق صنعتی ادامه داد و پس از ارائه مدرکش به درجه ستوان دومی نایل شد.
شهید قدیر سرلک در لشکر بیست و هفت محمد رسول الله(ص) خدمت میکرد. وقتی وارد لشکر شد، بنابر تخصص اسپیجی و راکتها، به گردان ادوات و ضد زره پیوست. در گردان ادوات و ضد زره با تلاشی که داشت تفنگ بدون عقبنشینی106 که معروف به توپ 106 است را یاد گرفت و در گردان ادوات ضد زره لشکر که با عنوان گردان ذوالفقار فعالیت میکنند مشغول به خدمت شد.
قدیر یک فرد بسیار توانمند و کاری بود. پتانسیل کاریاش بسیار بالا بود. به قدری ایشان کار میکردند که پرسنل زیر دستش خسته میشدند. میگفتند ما نمیتوانیم پابهپای برادر سرلک حرکت کنیم؛ تا یک کار تمام میشود بدون هیچ استراحتی کار بعدی را شروع میکند. روز تعطیل برای او معنا نداشت. شهید سرلک میگفت تعطیلی زمانی است که انسان بمیرد! میگفت تعطیلی برای کسی که زنده است و نفس میکشد معنایی ندارد.
شهید سرلک وارد گردانهای تازه تاسیس امام حسین(ع) شد. این گردانها به این دلیل که تازه راهاندازی شده بودند کار بسیار زیادی داشتند. گردان 118 یافتآباد را به ایشان تحویل دادند.
از جمله فعالیتهای او این بود که برای گردان مکان تهیه کرده و ساختمان ساختند. حتی برقکاری آن ساختمان را هم شهید سرلک انجام داد، یک روز یکی از پرسنل شهید سرلک پیش من آمد و گفت برادر احمد میشود به قدیر بگویید کمی آرامتر کار کند، گفتم، چطور؟ گفت؛ قدیر، شب و روز ندارد از بس که کار میکند، ما هم خجالت میکشیم که همراهی نکنیم، گفتم؛ قدیر معتقد است که وقتی از دنیا رفت کار کردن را تعطیل میکند.
شهید سرلک خیلی علاقه داشت که به منطقه برود، دائما به دفتر ما میآمد و میگفت برادر احمد من را هم ببرید من به اوگفتم که تو فرمانده گردانی، فرمانده لشکر به من اجازه نمیدهد که چند فرمانده گردان را باهم به همراه خود ببرم. خیلی تلاش میکرد که به منطقه برود فرمانده لشکر میگفت که قدیرباید تعدادی کار را همین جا انجام بدهد بعد از اینکه همه کارهایش را انجام داد میفرستیم.
یک روزآمد و گفت شما که من را به همراهتان نبردید اما خودم اقدام کردم و به زودی میروم، پرسیدم کجا، گفت حلب سوریه، چند بار به سوریه رفت از یکی از همرزمانش شنیدم در حالی که به دستش تیر خورده بود اما فقط دستش را بسته بود و عقب نمیآمد میگفت این عملیات که تمام شود و این شهرک را بگیریم به عقب میروم.
وقت غذا خوردن که میشد همه غذاها را پخش میکرد وقتی مطمئن میشد که همه غذا دارند بعد غذای خودش را میخورد. قدیر همانند آدمهای خوب قصه بود اما قدیر قصه نبود بلکه واقعیت بود.
مرگ انسانها زمان مشخصی دارد؛ اگر زمان مرگ کسی فرا برسد هر جایی که باشد این امر اتفاق میافتد، اما بعضی از آدمها چه خوب بهشت را میخرند. برای رزمندگان لشکر 27 ننگ آور است که در بستر، از دنیا بروند. برای رزمندگان ننگ است که بعد از چندین سال خدمت صادقانه به انقلاب با تصادف یا هر بهانه دیگری از دنیا بروند.
نقی احمدی: در طول چهار سال همکاری در لشکر عملیاتی 27 سپاه محمد رسول الله(ص) روحیه، پشتکار، احساس مسئولیت و جدیت بالایی که نسبت به وظایف خود داشت، اورا از دیگران متمایز میکرد.
با اطرافیان به خوبی و متواضعانه رفتار میکرد، زمانی که از شهید سرلک درخواست کمکی میشد با تمام وجود سعی و تلاش خود را برای کمک به همکاران به کار میگرفت و از کاری که در توانش بود دریغ نمیکرد.
به شهادت عشق میورزید، در انجام تکالیفش کوتاهی نمیکرد، اهتمام به نماز اول وقت بیانکننده همین امر بود، که به ادای اول وقت این فریضه مقدس بسیار اهمیت داده و دیگران را به این امر سفارش میکردند.
در ابتدا شهید سرلک قصد داشت از طریق گردان ادوات به سوریه یا عراق اعزام شود اما این امر میسر نشد و به قول معروف، به صورت خودجوش از طریق قرارگاه امام حسین(ع) تلاش و پی گیری خودشان، قبل از اینکه این لشکر، نیرو به سوریه بفرستد به سوریه رفت؛ او اولین فردی بود که از این لشکر به سوریه رفت.
یادم میآید که در آن موقع که با شهید برخوردی داشتم با شوق و خوشحالی گفت که از ادوات نتوانستم بروم ولی بالاخره خودم برای اعزام نامه گرفتم. خندیدم و گفتم که ان شاءالله موفق باشید، لبخندی زد و گفت ان شاءالله شهید بشویم!
ادامه دارد...
منبع: خبرگزاری بصیرت
نظر شما