فکرش جز پیروی از ولایت فقیه چیز دیگری نبود
مجید بیست و دوم اردیبهشت 1346، در یک خانواده مذهبی در شهرستان ورامین دیده به جهان گشود. پدرش غلامعلی، کشاورز بود و مادرش شهربانو نام داشت. دوران طفولیت و کودکی را در دامان پر مهر مادر مهربان و در کنار پدر دلسوزش سپری کرد و به تدریج با ارزش های دینی و اسلامی خو گرفت. در دوران نوجوانی با توجه به علاقه اش به پدر، همزمان با فراگیری علم و دانش در مدرسه، به عنوان فرزندی فداکار و دلسوز، در کار کشاورزی به کمک او می پرداخت.
مجید عزیز در سالهای نوجوانی در کلاس های آموزش قرآن و جلسات مذهبی شرکت می کرد و به هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 و تشکیل نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه نوپای اسلامی حضور فعال داشت.
در سال 1358 همزمان با تشکیل بسیج مستضعفین به فرمان امام خمینی(ره) به عضویت نهاد مقدس بسیج درآمد و در طول سالهای بعد به عنوان یکی از اعضای فعالی بسیج، در خدمتگزاری خالصانه به ملت و کشور عزیزمان و حفاظت و پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی از هیچ کوششی فروگذار نکرد.
از ویژگی های بارز رفتاری و شخصیتی او در دوران زندگی، داشتن چهره ای خندان و شاداب و قلبی پاک و مهربان بود. تواضع و فروتنی مجید در برخورد با دوستان و آشنایان و اهالی محل کم نظیر بود. به طوریکه همه اقوام و دوستان و حتی همکلاسی ها و همرزمان او هیچگاه رنجش خاطری از مجید پیدا نمی کردند.
با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران در سال 1359، شور و حال دیگری در میان جوانان سلحشور و انقلابی کشور برای دفاع از میهن اسلامی پدیدار گردید. ادامه جنگ در سال های بعد و نیاز به حضور نیروهای بیشتر در جبهه های غرب و جنوب کشور، موجب شد تا مجید عزیز در سال 1363 درس و مدرسه را رها نماید و بی صبرانه عازم جبهه های نبرد در منطقه غرب کشور گردد.
او در حالیکه هنوز در سنین اولیه نوجوانی قرار داشت، با دلی مالامال از ایمان و عشق به خدا و امام و انقلاب اسلامی در کردستان که استکبار جهانی به طمع جداسازی آن از پیکره میهن اسلامی بر آن پنجه افکنده بود، حاضر شد و به مبارزه با دشمن بعثی و مزدوران استکبار در این جبهه پرداخت.
در سال 1364 مجید عزیز که به عنوان یک بسیجی جان بر کف به چیزی جز اطاعت از ولایت امر فکر نمی کرد، مجدداً راهی جبهه ها گردید و این بار گرمای سوزان خوزستان و جبهه های جنوب انتظار او را می کشید. برای او شرکت فاتحانه در عملیات غرورآفرین آزاد سازی فاو، یکی از دستاوردهای مهم سفر به خطه جنوب به شمار می رفت.
شهید مجید در سال 1365 برای چندمین بار عازم میدان های نبرد گردید. این بار چهره جوان و دوست داشتنی مجید به هنگام عزیمت به منطقه عملیاتی رنگ دیگری پیدا نموده بود. پدرش از نگاه های او دریافته بود که بازگشت دیگری برای این سفر وجود نخواهد داشت.
اما مجید بایستی این راه را می پیمود و فقط به رضای حق و انجام وظیفه در جهت حفظ و صیانت از نهال مقدس انقلاب اسلامی فکر می کرد. او که شاهد عملیات کربلای چهار در آن سوی اروند رود بود، این بار می بایست در عملیات سرنوشت ساز دیگری شرکت می جست.
نوزدهم دی ماه 1365 آغاز عملیات کربلای پنج در منطقه استراتژیک شلمچه، فصل دیگری در عرصه دفاع مقدس به شمار می رفت. عملیاتی که با هدف وارد آوردن ضربه ای سهمگین به دشمن بعثی از اهمیت بالایی برای کشور و میهن اسلامی برخوردار بود.
مجید عزیز که آخرین روزهای حیات زمینی اش را پشت سرمی گذاشت؛ در میدان رزم کربلای شلمچه عاشقانه حضور پیدا کرد. او با شجاعت و پایداری کامل با مزدوران بعثی به نبرد پرداخت و سرانجام پس از چند روز مجاهدت، بدن پاک و مطهرش در تاریخ بیست و سوم دی 1365 آماج سلاح های آتشین دشمن شد و با شهادت سرخش به لقاءالله پیوست. مزار وی در امامزاده عبدالله روستای داود آباد تابعه شهرستان قرچک واقع است. آری شهادت همان آرزویی بود که او سال ها انتظارش را می کشید و اینچنین آن را در آغوش گرفت. او خود در فرازی از وصیت نامه اش چنین می گوید؛
خداوندا من نمی خواهم که در بستر بمیرم *** یاریم کن تا در راهت، در دل سنگر بمیرم
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران