ما در محضر خداوند هستیم چشم و زبانمان الهی باشد
بار دیگر شهیدی از تبار حسین (ع) مشتاقانه به دیار حق شتافت . اینان چون رهبرشان حسین (ع) در برابر ظلم ایستادند و مظلومانه به شهادت رسیدند ، اما حرفی داشتند برای گفتن و پیامی داشتند برای من و تو ، بیاد رهبرت حسین ( ع ) زندگینامه این شهید را بشنو ، تا در کوره راه زندگیت هدفت جز خدا نباشد که همه چیز جز او فانی است.
شهید حمید کاشانی در سال 1345 در یک خانواده مذهبی و
متوسط کارگری دیده به جهان گشود، وی از کودکی شور و شوق عجیبی از اسلام در دل
داشت. همیشه با پدرش در مجالس اسلامی شرکت می نمود و هر جا که مجلسی با یاد حسین (ع) بر پا می گردید در آن عاشقانه شرکت می کرد، وی در سال 57 پدرش را از دست داده
درست زمانی بود که انقلاب اسلامی به اوج خود رسیده بود.
فعالیت حمید در زمان انقلاب بیشتر شد و بیشتر اوقات مشغول پخش اعلامیه و نوشتن شعار و شرکت در تظاهرات بود و بعد از اینکه به آرزوی دیرین خویش که پیروزی انقلاب بود رسید، از آنجائیکه خود را مسئول پاسداری از خون شهدا میدانست فعالیت خود را در بسیج سپاه آغاز کرد. از خصوصیات اخلاقی حمید این بود که از غیبت تنفر عجیبی در دل داشت و همیشه می گفت، ما در همه زشتیها و پلیدیها از غیبت سرچشمه میگیرد، و همیشه طبق احادیث عمل می نمود.
اگر بر سر سفره قرار می گرفت ساده ترین غذا را انتخاب می کرد و همیشه می گفت ما در محضر خداوند هستیم می بایست گوش و چشمانمان و زبانمان الهی باشد و دیگر از صفات بر جسته ی حمید فروتنی او بود و می گفت: « هر کس بیشتر فروتنی کند نزد خدا عزیزتر است » و به حجاب و عفت بسیار اهمیت می داد، و دیگر اینکه به صله رحم توجه بسیار داشت و نزد فامیل بسیار عزیز بود و وقتی که حمید به نماز می ایستاد تمام توجه او بخدا بود و اصلا ً هیچ توجهی به اطراف نشان نمی داد ه وقتی جنگ تحمیلی ایران و عراق شروع شد چندین بار به جبهه رفت آخرین بار بود که میخواست به جبهه برود شهریور سال 62 بود هنگامیکه به چهره اش نگاه می کرد برقی از شوق در چشمانش پدیدار بود صورتش نورانی شده بود، حمید زیباتر از همیشه شده بود ، او با شوقی بیشتر از همیشه در پوست خود نمی گنجید، گوئی می دانست که به لقاالله می پیوندد و بالاخره در 13/8/62 به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
«روحش شاد و راهش پر رهرو باد»
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران