قاسم گردان!
از روستاهای حسن آباد قم آمده بود پشت دستگاه که می نشست آدم را به یاد قاسم بن الحسن می انداخت حتما شنیده اید که حضرت قاسم وقتی کلاهخود بر سر می گذاشت کلاه تا روی ابروهایش پایین می آمد آن روز هر چه در لشکر کوچک سیدالشهدا(ع) گشتند نه کلاهی به ندازه قاسم پیدا کردند و نه زرهی.
حسین اینچنین بود هر وقت پشت دستگاه بولدزر مینشست همه خیال می کردم بولدرز بدون راننده است با آن سن کم و قد کوچکش دشمن را کلافه کرده بود.
اگر تاریخ گردان را نگاه می کردی هرگز کسی را هم سن او نمی دیدی و همین خاطر بچه ها اسمش را گذاشته بودم قاسم گردان.
او کم سن ترین نیروی گردان سیدالشهدا(ع) جهاد تهران بود آن روز هنگامی ای بود بولدوزرهای ما جلوی تانکهای عراقی ایستاده بودند. انگار هفتاد و دو تن اصحاب عشق بود که در برابر سی هزار شیطان قد علم کرده بود حسین تشنه بود اما همچنان بر پدال گاز فشار میآورد و دیواری از خاک را سر راه تانک ها می افراشت. هرچه اصرار کردند جایت را به دیگری بده و لحظه ای استراحت کن نپذیرفت تنها گفت مقداری آب برایم بیاورید اما او که در جهاد به حضرت قاسم(ع) اقتدا کرده بود گویی در شهادت نیز می خواست قاسم گونه باشد حسیندیهیم فرد با لبهای تشنه به شهادت رسید.