دلنوشته ای در وصف شهید «حسین لاله زار» منتشر شد
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید حسین لاله زارخسروشاهی/ پانزدهم خرداد 1346، در شهرستان ری به دنیا آمد. پدرش حسن(شهادت 1365) و مادرش فاطمه نام داشت. تا چهارم متوسطه در رشته تقتصاد درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوازدهم اسفند 1365، در مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سینه، سر و دست، شهید شد. مزار وی در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.
روایتی خواندنی از یک شهید؛
فرزندی بدنیا آمد دو روز شهادت امام حسن (ع) و چون نام پدر حسن می بود او را نام حسین گذاشتند. او کوچکترین فرزند خانواده بود عزیزش می داشتند ولی او لایق از این بیشتر ها می بود حسین را تمام مردم می شناختند شاید وقتی که از جبهه می آمد.
دیگر او را فقط برای شب ها می توانستیم ببینیم زیرا بیش تر اوقات در مسجد بود بعضی وقت ها می گفتیم کمی بیش تر پیش ما باش تا تو را سیر ببینیم هنگامی که نماز می خواند دل هر کس به طپش درمی آمد همیشه با وضو بود در سر کلاس در مدرسه و در خانه و حتی جبهه هنگامی که پدرش شهید شده بود روزه رقیه (ع) را خواند.
و همه برای مظلومیت حسین گریه کردن چون که هیچ کس را در آن صحرای بیکران نداشت و امروز نیز حسین ما هیچکس را نداشت و ما از درک این حقیقت بی خبریم که حسین (ع) یا فاطمه (ع) سر او را در بغل گرفتند زیرا اگر این کار انجام نشده باشد. پس حاشا بکرمت زهرا جان چون برای زیارت آقا و پسرت حسین آمده گفت: من جوانمردم و ندای تو را پاسخ می دهم حسین و او رفت و ندای حسین را پاسخ دهد.
دل او همچون گل ظریف و همچون ابر غمگین ولی نه از
ناراحتی خانواده بلکه از ناراحتی اینکه باز هم دوباره نیز او شهید شده است و روح
بزرگش را نمی شود ستایید چند بار جبهه رفته و زخمی شده بود هنوز تیر در دستش بود
ولی با این حال رفت و وقتی برای آخرین و شاید برای خداحافظی تلفن کرد گفت: من را
دعا نکنید زیرا دعاهای شما سد راه دعاهای من می شود.
انگار فقط حسین نتوانست طاقت دوری پدر را تحمل کند که چه خوش با پدرش رفت و همیشه می گفت: من یتیم شده ام. من یتیم هستم. چه خوش نوشید شربت شیرین تر از عسل را بله او رفت او پرواز کرد به دیار ملکوت او رفت و ما را تنها گذاشت حسین رفت و یادش روح و جان ما را آتش زد.
او رفت و یادش در دل دوستانش انشاالله باقی خواهد ماند. او رفت و مسجد محل دیگر حسین ندارد او رفت و در شب های ماه رمضان و شب های دعای کمیل دیگر حسین نیست که سینه را از عشق به خدا سرخ نماید.
او عاشق بود و به راستی ما او را نشناختیم روح بزرگش
را نشناختیم ولی اینک می دانیم که حسین زیاد هستند و از یادگاریش عکس است و
کتابهایش. او رفت مسافر حضرت زینب ما رفت. شاید او پیش خود
زینب است.
هر لحظه عکسش را می بینم صدای بالهای پروازش را می شنویم . سلاح او را حسینی دیگر باید بر دوش بگیرد در عکسی که با دو تن از دوستانش گرفته بود بالای سر آن دو نوشته بود شهید و بالای سر خودش نوشته بود «بی لیاقت، بی کفایت، بی سعادت» و اینک او را با لیاقت با سعادت و با کفایت نام می نهیم راهی بود که خود پیدا کرده بود و او را خیلی خوب به پایان برد. نامش را یادش و نگاه های معصومانه اش را گرامی می داریم. او برای حسین اش (ع) بسیجی مظلوم، در دل شب عارفی دل شکسته ولی او را نشناختیم و از دستمان رفت و حیف بود حسین ما و حیف بودند حسین ها ما.
منبع: مرکز اسناد اداره کل
بنیاد شهید شهرستان های استان تهران