با «شهادت» سربلند می شوم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدایی که من و شما را آفرید و با سلام بر تمام شهدا و شهیدان و مخصوصاً وحید پور چی و با سلام بر پدر و مادر خوبم و برادرانم اول پدر عزیزم و با همه این دردسرها که برای شما درست کردم مرا ببخش که نتوانستم تمام و کمال حرف و کارهایی را که دوست داشتی من بکنم ولی نکردم و به حرف شما اعتنا نکردم.
ببخش مرا مادرم تو از اول که در بدنیا آمدنم کوشش کردی که من را زنده نگه داری ممنون تو و مدیون تو هستم و تا سیزده ساله ام کردی در سیزده سالگی که من در یک شب تاریک نصادف کردم تو برای من خیلی زحمت کشیدی مخصوصاً پدرم ، مادر و پدرم واقعاً از روی شما شرمنده هستم چونکه مادر نتوانستم آرزوی تو را بر آورده کنم تا وقتی که دامادیم را ببینی و پدرم دوست داشتی پسرت بزرگ شود تا از وجود او لذت ببری و من نه تنها آروزی پدر و نه آروزی مادر را بر آورده نکردم تو را به خدا قسمتان میدهم که حلالم کنید التماس میکنم که مرا حلال کنید.
حالا که مادر و پدرم در بین شما نیستم انشاالله که برادرانم جای خالی مرا پر میکنند مادر و پدر و برادرانم نمی گویم گریه نکنید گریه کنید نه در بین مردم بلکه در دل خود و در تنهایی گریه کنید پدر عزیز و از جان بهترم مرا پیش وحید پور چی دفن کنید و اگر نگذاشتند در بهشت زهرا دفن کنید به خاطر این میگویم پیش وحید چونکه خیلی خیلی وحید را دوست داشتم و در آخر پدرم حلالیت مرا از تمام فامیل بطلب و از طرف من متعهد باشند حتماً این کار را بکنید تا بیشتر راضی باشم و در آن دنیا.
والسلام/
منبع: مرکز اسناد اداره کل
بنیاد شهید شهرستان های استان تهران