نامه ای متن جنگ: هفت ساعت تلاش کردیم و در کوه سورسات پایگاه زدیم/ بچه ها روی مین رفتند
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند، مرده مپندار، بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند./ آل عمران169
با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و امید امت و نور چشم مستضعفان جهان امام خمینی و با درود بر روان پاک شهدای جبهه های حق علیه باطل و غرب و جنوب کشور اسلامی، خدمت برادر عزیزم حسن سلام و امید است سلام گرم مرا از راه دور که از جبهه سورمات یعنی یکی از جبهه های کردستان بپذیری.
باری اگر بخواهی از احوالات برادر کوچکت حسین خواسته باشی الحمدالله جای نگرانی نیست و سلامتی برقرار است و نگرانی از دوری و مفارقت شماها می باشد.
باری برادر جان اگر از حال و روز اینجا خواسته باشی عرض شود که من قبلاً در پایگاه ماشین بولاغ بودم و در آنجا شبها زیاد درگیری داشتیم و اما در پانزده خرداد ماه سپاه و ارتش با هم برای پاکسازی منطقه سورسات شروع کردند که مصادف بود با سرکوب روحانیون حوزه علیمیه قم بود که عملیات از ساعت چهار صبح شروع شد و تا حال سه بار حمله کرده بودند.
موفق نشده بودند تا این منطقه را از دست ضدانقلابیون بگیرند، ولی با رشادت تمام برادران موفق شدیم مهم ترین پایگاه و دیده بانی آنها را تصرف کنیم که اینها جاده تکاب می باشد.
را مین گذاری و شماره نیز کاشه بودند که متأسفانه یکی از برادران سرباز و دو دستگاه تویوتا و راننده پاسدار روی مین رفته و شهید شدند و چند نفر زخمی شدند و خلاصه عملیات ادامه داشت تا اینکه هفت بعدازظهر در بلندی کوه سورسات پایگاه زدیم.
خلاصه اگر هیلیکوپترها اگر نیامده بودند همه ما را قتل عام می کردند و توپخانه نیز مرا پشتیبانی می کرد. و خلاصه در آن روز توپخانه ارتش به موقع ما را یاری می کرد.
برادر جان در شب اول در اینجا خمپاره 106 و کلاش به ما حمله کردند و موفق شدند و هر روز به پیش روی می رویم و یک ضربه ای به آنها می زنیم و امیدوارم هر چه زودتر برسیم تا کامل جامه تکاب ارومیه پاکسازی و باز شوند.
برادر جان ما چند روز دیپر پیش روی کاملی داریم و اگر موفق بشویم باز هم مثل همان روز که پیش روی کردیم موفق بشویم تا بیرق پرچم اسلام را برفراز کوههای بلند برافراشته بکنیم و در آن روزی که اینجا را گرفتیم رادیو تلویزیون پخش کرده بود.
و امیدوارم اسم سورسات را از رسانه های گروهی شنیده باشی و در اینجا حمامی است و نه برقی ولی ما باز هم با چراغهای قدیمی در سنگرها با دوستان همگی جمع می شویم و یاد گذشته های می افتیم.
ما در اینجا سنگر بزرگ کنده ایم که در حدود چهار الی پنج و همراه با برادران آذربایجانی که هم پایه خدمتی ما می باشند. همکاری کرده و الان با اجازه شما با هم هستیم و هر روز به پایین دره ها می رویم و چشمه های آب، آب تنی می کنیم و بچه های ما خیلی خوب او اصلاً دلتنگ نمی شویم و مثل برادر هستیم و روزهای را به خوشی و سلامتی سپری می کنیم.
برادر جان سلام مخصوص مرا به خانواده ات برسان و امیدوارم حال آنها خوب باشد و هر شب و سحر یاد شما می افتیم که کاش ما هم در خانه بودیم و سلام مرا به پدرم و خواهرانم اکرم، اعظم، ماه سلطان و برادرانم زن برادرانم و شوهر خواهرانم اصغر و تمام بچه ها برسان و امیدوارم که حالشان خوب باشد و نامه پر مهر و محبت شما در تاریخ بیست و سوم خرداد 1365 به دستم رسید و از لطف شما بی نهایت تشکر می کنم و دیگری هفدهم و بیست و نهم به دست من رسید.
و نامه آخری نوشته بودی که هر چه آنجا می گذرد برایم بنویس من هم نوشتم دیگر عرضی ندارم و شما را به خدای بزرگ می سپارم.
برادر کوچکت حسین شیرازی